گروه تحليل:اوايل قرن حاضر و در دوره ي خشکسالي که توأم بود با اغتشاشهاي داخلي ايران، امنيت جاني و زيستي به حضيض آمده بود. پدر بزرگ من نقل کرده است که وقتي در آن زمان در اطراف شهر اردبيل از در به دري، گرسنگي و ترس از حمله ي روسيه، به روستا پناه آورديم، عده اي از مردم که سخت گرسنه بودند به سنبل هاي گندم مزرعه پناه برده و آن را خوردند، گندم هاي درو نشده اي که بر ساقه ي خود سوار بودند، را برچيده و در دهان جويدند. خوشه هاي گندم هم که آسياب نشده و تيز بودند، در گلوي آن ها به دال مي خزيد و موجب خفه شدن آن ها مي شد. خاصيت قحطي اين است که انسان ها را متکي بر خوشه هايي مي کند که چه بسا او را به دامن مرگ بکشاند. توليد، مبناي ارزاني و فراواني است، اگر ما امروز درد گراني و مشکل معيشت را در جامعه احساس مي کنيم، لابد به اين خاطر است که توليد به اندازه ي نياز وجود ندارد. البته نياز از هر طريقي رفع مي شود، اما توليد يکي از راه هاي دسترسي به منابع است و نه صرفاً کالا. اگر توليد نباشد، انسان نمي تواند منبعي براي تهيه ي مايحتاج خود داشته باشد. بدون توليد، انسان فاقد چيزي است و با توليد است که انسان ها مي توانند داشته هاي خود را مبادله کرده و داراي ثروت باشند. از اين رو بدون توليد، قحطي است، چه کالاهاي مورد نياز در بازار فراهم باشند، چه نه. در جامعه ي ما، حضيض توليد فراهم شده و عمده مردم به جاي دست اندرکاري در توليد، در توزيع و خدمات دولتي مشغول کار هستند. در اين ميان، خوشه هاي توزيع خودنمايي مي کنند و انسان ها براي دست يابي به نان، مجبور به دست يازيدن به بازار توزيعي شده اند که جاي کاربري توليد را به طور کامل در جامعه ي ما گرفته است. * چند درصد از مردم در بخش توليد فعاليت مي کنند که در شهر ما اين همه بازار به وجود آمده است؟ شهر سرشار از بخش توزيع بوده و عمده ي مردم مشغول فعاليت در بخش توزيع و بازار هستند. حتي شکل و نماي شهر نيز تخريب شده و کل شهر به بازاري گسترده تبديل شده است. در هيچ شهرک و خياباني نيست که نماي خانه ها به چشم بخورند. حتي آن شهرک آزادي که خيلي ها حسرت زندگي آرام در دامن آن را داشتند نيز از بين رفته و تبديل به بازار شده است. قحطي توليد و محدوديت آن به کشاورزي سنتي در اين استان، موجب شده است عموم نيازمندي هاي مردم، به خوشه هايي بيانجامد که از سوي بخشهاي مختلف در دهان مردم گذاشته مي شود. * اجاره هايي سرسام آور که کمر هر شاغل به توزيعي را خم مي کند و البته تاوان آن را هم مصرف کنندگان بايد بدهند. عوارضي که حاضر است به خاطر چند ماه حقوق شهرداري، هر شهرکي را تبديل به بازار توزيع کالاهاي چيني و ترکيه اي بکند، دست آخر مي رود به گلوي مردم شهر. * دسترس بودن کالاها و غذاهاي بنجل و قاقا لي لي که همه ي کودکان شهر را معتاد به چهره ي سوپرمارکتها و ذائقه ي خود کرده، خوشه هاي خزنده اي است که در گلوي انسان هاي اين شهر مي رود. نبودن تقسيم کار در سيستم توزيع و گسترده شدن مغازه هاي انفرادي و عدم استفاده از سيستم حسابرسي، موجب ضرر و زيان در بخش توزيع مي شود و آن هم به گلوي مصرف کننده ها مي رود. مردم شهر به جاي اهتمام داشتن به توليد، به توزيع کالاهايي مي پردازند که در اين شهر و اين کشور توليد نشده اند و حتي در تجارت و مبادله ي جهاني آن هم مشارکت ندارند. مردم اين منطقه، مصرف کننده صرف هستند و تکيه به منابع عمومي اي دارند که از طرف دولت توزيع مي شود.توليد کننده، صنعتگر و کارگر، ارزش نداشته و آدم هايي که خوب به خوردن خوشه هاي خفه کننده عادت کرده اند، پز تشخص و فرديت هم مي دهند. اين نوع خوشه هاي خفه کننده که امروز در قالب اقتصاد ما شکل گرفته است، به تدريج اقتصاد ما را مي کشد و با از بين رفتن آن تکه منابع عمومي و کشاورزي سنتي که اين روزها تا حد تخريب خاکها هم پيش رفته است، دست آخر به بحراني قريب الوقوع مي انجامد. هيچ چيزي به جز خوشه هاي گندم که ما را اسير کرده است وجود ندارد و نان مان آجر خواهد شد.
گروه تحليل:اوايل قرن حاضر و در دوره ي خشکسالي که توأم بود با اغتشاشهاي داخلي ايران، امنيت جاني و زيستي به حضيض آمده بود.