مرثیهای برایِ شبیهترین فرد به پیغمبر/ آغاز فشار تشنگی و العطش گویان خیمهها
مرثیهای برایِ شبیهترین فرد به پیغمبر/ آغاز فشار تشنگی و العطش گویان خیمهها
1397/06/27
هشتم محرم بود که به دلیل تحریم آب، کار بر امام حسین(ع) و یارانش سخت شد و فریاد العظش از خیمهها شنیده میشد.
يک روز بعد از بستن آب فرات بر کاروان ابي عبدالله الحسين کار بر خاندان پيامبر و يارانش سخت و تنشگي بر آنها چيره شد. هشتم محرم روز شروع العظش گويان خيمهها و بيتابي زنان و کودکان به دليل تشنگي بود. شب هشتم محرم البته منتسب به حضرت علي اکبر(ع) شبيهترين فرد به پيامبر از نظر اخلاق و چهره نيز ميباشد.
مرثيهاي برايِ شبيهترين فرد به پيغمبر
حضرت علي بن الحسين (علي اکبر (ع)) فرزند بزرگ امام حسين در 11 شعبان سال 33 هجري قمري در مدينه ديده به جهان گشود. مادر بزرگوار وي ليلا دختر ابي مره است، ليلا براي امام حسين پسري آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين کس به رسول خدا ، رويش روي رسول، گفتگويش گفتگوي رسول خدا، هر کسي که آرزوي ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مينگريست، تا آنجا که پدر بزرگوارش مي فرمايد "هرگاه مشتاق ديدار پيامبر ميشديم به چهره او مينگريستيم"؛ به همين جهت روز عاشورا وقتي اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيکار شد، امام حسين چهره به آسمان گرفت و گفت "اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الي رؤية نبيک نظرنا اليه...
حضرت علي اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت، برخي راويان سن وي را 18 سال و 20 سال هم گفته اند.حضرت علي اکبر اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود.
خواب امام حسين و رفتار حضرت علي اکبر
در سرزمين ثعلبه هنگام ظهر امام حسين(ع) اندکي خوابيد و وقتي بيدار شد فرمود: در خواب هاتفي را ديدم که ميگفت: شما به شتاب ميرويد و مرگ شما را با شتاب به بهشت ميبرد. علي اکبر(ع) که چنين سخني را از پدر شنيد گفت: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ امام حسين(ع) فرمود: آري به خدا قسم ما بر حق هستيم. علي اکبر عرضه داشت در اين صورت ما از مرگ باکي نداريم و امام حسين(ع) که از استقبال فرزندش شاد شده بود بيان داشت: فرزندم خدا به تو جزاي خير دهد.
شهادت حضرت علي اکبر
روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين کسي که اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداي دين کند، او بود. "باباجان ! اجازه اعزام به ميدان مي خواهم."
همين که علي اکبر به سمت ميدان حرکت کرد ، ابي عبدالله (عليه السلام) از خود بيخود شده و دنبال فرزندش به راه افتاد ، محاسن مبارکش را در درست گرفت و شروع به خواندن آيه انبياء نمود : «انَّ الله اصطفي آدمَ و نوحاً و آل ابراهيمً و آل عمران ....»
علي اکبر (ع) وارد ميدان نبرد شد و رجزي خواند. پس از مدتي مبارزه با دشمن ، تشنگي بر او غلبه کرد. به سمت بابا برگشت عرض کرد:عطش بر من غلبه کرد ... و اين لباس که بر تن دارم بر من سنگيني مي کند . همين که گفت بابا من تشنه هستم ، امام (ع) فرمود: زبانت را بيرون بياور .
پس از اين ماجرا بار ديگر به ميدان برگشت. همچنان که علي اکبر (ع) مانند حيدر کرار مي جنگيد ، از پشت نيزه اي بر پهلوي مبارک او وارد کرد . دست هايش را به طرف گردن اسب انداخت .
دستها را دور و گردن اسب قرار داد يعني اينکه مرا از مهلکه بيرون ببر. خون جلو چشم اسب را گرفت . به عوض اينکه راکب خويش را به سوي خيمه گاه بياورد ، به سوي وسط لشکر دشمن برد...
مرقد مطهر حضرت علي اکبر
حضرت علي اکبر، نزديکترين شهيدي است که با امام حسين دفن شده است. مدفن او پايين پاي اباعبد الله الحسين قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام شش گوشه است.
به خدا سوگند تو از گندم ري نخواهي خورد!
«خوارزمي» در مقتل الحسين و «خياباني» در وقايع الايام نوشته اند که در روز هشتم محرم امام حسين عليه السلام و اصحابش از تشنگي سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراين امام عليه السلام کلنگي برداشت و در پشت خيمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمين را کند، آبي گوارا بيرون آمد و همه نوشيدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپديد شد و ديگر نشاني از آن ديده نشد.
هنگامي که خبر اين ماجرا به عبيدالله بن زياد رسيد، پيکي نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسيده است که حسين چاه ميکند و آب بدست ميآورد. به محض اينکه اين نامه به تو رسيد، بيش از پيش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسين عليه السلام و يارانش سخت بگير. عمر بن سعد دستور وي را عمل نمود.
چون تشنگي بر امام و يارانش سخت شد، يکي از اصحاب حسين (ع) به نام زيد بن حصين همداني که مردي زاهد بود به حسين (ع) عرض کرد: يابن رسول الله! اجازه بده نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخن بگويم؛ شايد از اين مخالفت برگردد. همداني بر عمر وارد شد و سلام نکرد، عمر گفت: اي همداني! مگر مرا مسلمان نداني که سلام ندادي؟!
همداني در جواب گفت: اگر چنان که ميگويي مسلمان بودي، پس چرا بر عترت پيامبر شوريده و تصميم به کشتن آنها گرفتهاي و آب فرات را که حتي حيوانات اين وادي از آن مينوشند از آنان مضايقه ميکني؟ و گمان بري که خدا و رسولش را ميشناسي!
عمر بن سعد سر به زير انداخت و گفت: اي همداني! من ميدانم که آزار دادن به اين خاندان حرام است، من در لحظات حساسي قرار گرفتهام و نميدانم بايد چه کنم؛ آيا حکومت ري را رها کنم، حکومتي که در اشتياقش ميسوزم؟ و يا دستانم به خون حسين آلوده گردد، در حالي که ميدانم کيفر اين کار آتش است. اي مرد همداني! حکومت ري به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبينم که بتوانم از آن گذشت کنم. زيد بن حصين همداني بازگشت و ماجرا را به عرض امام عليه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ري به قتل برساند.
طبري گويد: امام حسين (ع) عمرو بن قرظه انصاري را نزد عمر بن سعد فرستاد که شبانه ميان دو لشکر مرا ديدار کن. عمر بن سعد با بيست سوار آمد و امام حسين (ع) نيز با بيست سوار آمد. در اين ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عليه السلام که فرمود: آيا ميخواهي با من مقاتله کني؟ عذري آورد. يک بار گفت: ميترسم خانهام را خراب کنند! امام عليه السلام فرمود: من خانهات را ميسازم. ابن سعد گفت: ميترسم اموال و املاکم را بگيرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو از ملک خود در حجاز ميدهم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زياد بيمناکم و ميترسم آنها را از دم شمشير بگذراند.
حضرت هنگامي که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نميگردد از جاي برخاست در حالي که ميفرمود: تو را چه ميشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در قيامت نيامرزد. به خدا سوگند! من ميدانم که از گندم ملک ري نخواهي خورد! عمر سعد با تمسخر گفت: جو مارا بس.
منبع : آناج