گروه سيري در استان ها:شاه اسماعيل صفوي در 866 ه. ش. در اردبيل ديده به جهان گشود. پدرش شيخ حيدر به همراه مريدان خود -که به دليل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر) خوانده ميشدند-، به عنوان جهاد با مسيحيان چرکس به نواحي قفقاز رفتند. توسعه طلبي حيدر باعث شد که با شيروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان يعقوب آق قويونلو به کمک شروانشاهان رفت و نهايتا حيدر تير خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در اين مبارزه از دست داد و فرزندانش نيز به اسارت در آمدند. در اين زمان اسماعيل کودکي شيرخوار بيشتر نبود. اسماعيل به همراه مادر و دو برادرش در اصطخر فارس به مدت چهار سال و نيم زنداني شدند. در اين دوره سلطان يعقوب آق قويونلو مرد و بين فرزندانش رستم و بايسنقر جنگ درگرفت. رستم براي مقابله با بايسنقر، "سلطان علي" برادر بزرگ اسماعيل و خانواده اش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتيباني قزلباشان خانقاه اردبيل برخوردار شود. سلطان علي با شکوه فراوان وارد تبريز شد و با سپاهي از صوفيان بايسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علي به وحشت افتاد و وي را در ميانه راه تبريز و اردبيل به قتل رساند. سلطان علي برادر هفت ساله اش اسماعيل را به ياران صميمي و وفادارش سپرد. اسماعيل مدتي پنهاني در اردبيل زيست و سپس براي امنيت بيشتر به لاهيجان رفت و نزد امير آنجا "کارکيا ميرزا" پناه گرفت. کارکيا ميرزا على، فرمانرواى محلى لاهيجان و ديلمان، که شيعه و سيد و دوستدار خاندان صفوى بود در تربيت اسماعيل خردسال اهتمام کرد. اسماعيل تا 905 ه. ق. با مراقبت هاى شمس الدين لاهيجى که از فضلاى آن ديار بود؛ فارسى، عربى، قرآن و مبانى و اصول شيعه اماميه را فرا گرفت. همچنين در اين مدت، زير نظر هفت تن از بزرگان صوفى لاهيجان فنون رزم آموخت. بدين ترتيب اسماعيل از يک سو تحت تأثير فرهنگ صوفيانه خانقاه شيخ صفي بود و از سوي ديگر احتمالاً درگيلان با برخي آموزه هاي ايران باستان و تشيع امامي آشنا شده و مجموعه اين آموزه ها او را براي بدل شدن به يک حاکم مقتدر، فرمانده نظامي و پيشواي مذهبي آماده ساخته بود. اسماعيل سيزده ساله مدتي در اردبيل اقامت کرد و گروه کثيري از صوفيان قزلباش به او پيوستند. او مانند پدرانش جنيد و حيدر به قصد جنگ با مسيحيان گرجستان و در واقع برا ي انتقام گرفتن از "الوند بيک آق قويونلو" و شروانشاه اقدام به تدارک سپاه کرد. اسماعيل براي گردآوري سپاه بيشتر به آناتولي (قراباغ و وان) رفت و در سال 906 ه. ق. همراه با هفت هزار سپاهي قزلباش به سمت شروان لشکر کشيد. در جنگى که نزديک قلعه گلستان روى داد، فرخ يسار را با وجود بيست هزار جنگاور مغلوب کرد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفيان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسليم نشد. با اين حال باکو تسليم شد و سردار خردسال به جاى آنکه وقت خود را براى محاصره و تسخير قلعه گلستان ضايع کند، از حوالى شروان عزيمت کرد و راه آذربايجان را پيش گرفت. در نزديک نخجوان به سال 907 ه. ق. "الوند بيگ آق قويونلو" را مغلوب کرد و خود پيروزمندانه وارد تبريز شد. سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شيعه که به هر حال با آيين اکثريت اهل شهر مغاير بود، اعلام داشت. وي در حالي که چهارده سال بيشتر نداشت به کمک مريداني که سخت به او معتقد بودند در سال 907 ه. ق. شاه ايران شد و سلسله خويش را به نام جدش صفي الدين "صفويه" ناميد که در تاريخ ايران به دو دليل اهميت بسيار دارد: يکي اين که اين سلسله اولين سلسله کاملاً مستقل ايراني بعد از حمله اعراب به ايران در سال 32 ه. ق. بوده، يعني پس از هشتصد سال، دوم اينکه مذهب تشيع در ايران توسط شاه اسماعيل مذهب رسمي اعلام شد و در واقع جانشين تسنن گشت.شاه اسماعيل در اولين اقدام مهم خود، در شهر تبريز مذهب تشيع را به عنوان مذهب رسمي دولت و مملکت صفوي اعلام نمود. نکته جالب اين است که در آن هنگام اکثريت مردم تبريز سني مذهب بودند. امراي قزلباش اين مطلب را به شاه اسماعيل تذکر دادند اما شاه در پاسخ عنوان کرد که در اين کار خداوند و امامان او را ياري خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترين اعتراضي کنند پاسخشان شمشير خواهد بود. پس از سقوط ايلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ايران از بلخ تا دياربکر وضعيت ملوک الطوايفي حاکم بود. "روملو" در خصوص سال 907 ه. ق. مجموعه اي از حکام محلي را نام مي برد، که مهمترين آنها عبارت بودند از: سلطان حسين بايقرا آخرين شاه تيموريان در خراسان، بديع الزمان ميرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسين کياي چلاوي در سمنان، مرادبيک بايندر در يزد و شاه اسماعيل در آذربايجان. شاه اسماعيل با برخورداري از نيروي جان بر کف غزلباش عزم نمود که ايران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان يعقوب آق قويونلو بود- را در نواحي مابين همدان و بيجار شکست داد. سلطان مراد به شيراز گريخت. شاه اسماعيل او را تعقيب نمود و او از ترس به بغداد گريخت و شاه اسماعيل بدون جنگ شيراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسين کياي چلاوي حاکم سمنان و فيروزکوه پس از جنگي سخت غلبه کرد. و نهايتا يزد و ابرقو را که در اختيار محمدکره بود تصرف کرد. از شهري به شهري رفت و حکام محلي را برانداخت و يا تابع خود نمود. آنگاه در سال 914. ق. عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نيز فتح نمود. بدين ترتيب او در مدت هفت سال تمام ايران بزرگ به جز برخي نواحي نظير خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتي واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ايران تاجگذاري نمود. شيوه کشور دارى شاه اسماعيل و ترويج مذهب شيعه احتمالاً مانع تجزيه ايران آشوب زده ميان دو قدرت بزرگ عثمانى و ازبک شد. وى براى تعديل سياست هاى افراطى سران قزلباش، صوفيان و مريدان حيدرى، علماى ايرانى و نيز جبل عامل؛ کوفه و بحرين را به تدوين کتاب هاى فقهى در زمينه شيعه جعفرى دعوت کرد. محقق کرکى که در نشر فقه و اصول مذهب جعفرى شخصيت مهمى محسوب مىشد، از جمله آنان بود.
گروه سيري در استان ها:شاه اسماعيل صفوي در 866 ه. ش. در اردبيل ديده به جهان گشود. پدرش شيخ حيدر به همراه مريدان خود -که به دليل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر) خوانده ميشدند-، به عنوان جهاد با مسيحيان چرکس به نواحي قفقاز رفتند.