آزادي يکي از مظلوم ترين واژههاي مقدسي است که به وفور مورد سوء استفاده و تعدي قرار گرفته است و شايد بتوان گفت کلمهاي زندانيتر از آزادي وجود ندارد، از نوجوان ترين فرد جاهل سيگاري گرفته تا معتادترين تزريقي خطرناک گوشه خيابان و از جزئيترين آرايشگري دخترک مدرسهاي گرفته تا معروفترين رقاصههاي هاليوود (بخوانيد هنرمند) از هر کدام که بپرسيم به دنبال سرنخي از دستيابي به حس آزادي اين مسير را پيمودهاند. آزادي اما چيزي بزرگتر و مهمتر و دست نيافتنيتر از اينهايي است که خيليها به دنبالش هستند، آزادي چيزي بسيار فراتر از رهايي محض است، چيزي بسيار بالاتر از لوليدن در کثافات هوسهاي آلوده. شايد شما هم شنيدهايد، در يک تقسيم بندي عرفي بانوان دو جور هستند يا چادري هستند و يا آزاد! يعني چادر رودروي آزادي است، اينجاست که جاي ارزش و ضدارزش عوض ميشود و واژه آزادي در حصار کم حيايي محبوس ميشود. البته نظر نگارنده اين نيست که کساني که چادري نيستند لزوما آدمهاي کم حيايي هستند، چه بسيارند کساني که با استفاده از مانتوهاي مناسب که حد واجب حجاب را در پوشانندگي و بلندي و تنگ و بدن نما نبودن رعايت ميکنند و متاسفانه هستند کساني هم، که علي رغم زينت بخشي خود به چادر اما در رعايت حجاب خود موفق نبودهاند! برخيشان چنان جنس و مدلي از چادر را انتخاب ميکنند و چنان چادر را بهخود ميپيچند و يا چنان چادر را شل و ول ميگيرند که به جز حجاب هر نامي ميتوان بر آن نهاد و از نحوه پوشيدن چادر ميتوان فهميد که حجاب آنها اجباري است يا از روي عادت است و يا از روي اعتقاد و علم به فلسفه و زيباييهاي اين فريضه عظيم اقدام به پوشش محجبانه نمودهاند. اما بهراستي آيا بدحجابها آزادترند يا خوش حجابها؟ نظر بعضيها اينست که حجاب يک بند است که زن را از حقوق حقه خويش منع ميکند، در اين که حجاب بند است شکي نيست! حجاب بندي است که نميگذارد صاحب آن بندش را به آب بدهد و زيباترين دارايي يک زن را که پاکي و حياي زنانه و وقار و احترام معصومانه اوست، برايش به بند ميکشد. همچنين بندي است که نَفَس نگاههاي آلوده قلبهاي زياده خواده را بند ميآورد و بعضيها هر آنچه نگاه بغض آلود به حجاب زنان دارند يا نيش و کنايه نثار آنان ميکنند از همين بندي است که بند از بند هوس هايشان جدا ميکند و مانعي بزرگ در مسير خواستههاي نادرستشان ايجاد ميکند و اينجا که ميرسيم ميفهميم حجاب آزادي است. اما اينکه اين بند زيبا مانع از تحقق حقوق حقه زنان است بايستي توضيح دهند که کدامين حق زن در حجاب سلب ميشود؟ آيا در فرهنگ اسلامي يا در فرهنگ اصيل ايراني خودنمايي براي عموم افراد جامعه از جمله حقوق زنان به حساب ميآيد؟ يا اينجا که ميرسد از اصل و تنم پاره تنم! به اصل جهان وطني ميرسيم و بايستي نشخوار کننده غذاهايي باشيم که مغرب زمين از فرط جويدن آن به حالت احتضار افتاده و مسموميت فرهنگي را تجربه ميکند؟ و اما خوش به حال کساني که تجربه حجاب عالمانه و عاشقانه را دارند و به جايي ميرسند که درک ميکنند: حجاب مايه آزادي است، مايه شخصيت است مايه برتري جنس زن است، مايه جلب احترام و شخصيت اجتماعي بيشتر است، حتي مايه اعتماد بهنفس بيشتر است. چون زني که حجاب دارد از مرزهاي جنسيت خويش عبور کرده و کجاست کسي که نداند آزادي در مرزهاي جنسيتي معنا نميشود و امري انساني است. زن محجبه آزاد است از محبوس شدن در تنگناي جنسيت، تنگنايي که بايستي در آن شب و روز با آراستن چشم و ابروي خود و تغيير مدام رنگ و قيافه خود و لباس و کيف و کفشش بتواند براي خود حق داشتن شخصيت محبوب در اجتماع را بدست بياورد. البته نبايد از نظر دور داشت که براي ايجاد زمينه چنين گرايشهاي متعالي بايد تمامي نهادهاي فرهنگي دست بکار شوند و باري از سنگيني اين رسالت عظيم را بر دوش خود حمل کنند. به گزارش عصرآذربايجان به نقل از آناج در پايان مناسب است روي سخن را با چادريهايي داشته باشيم که چادر انتخاب آنهاست نه عادت و سنت ناخواسته ، لازم است اين قشر فرهيخته که پرچمدار اين حکم و واجب عظيم الهي هستند در نحوه تميز پوشي و شيک پوشي نهايت دقت را بنمايند تا نخواسته مروج چادري نبودن کودکان سِنّي يا کودکان فکري که از حجاب گريزانند نباشند و نخواسته و ندانسته آب به آسياب دشمنان نريزند.
گروه فرهنگي: حجاب بندي است که نميگذارد صاحب آن بندش را به آب بدهد و زيباترين دارايي يک زن را که پاکي و حياي زنانه و وقار و احترام معصومانه اوست، برايش به بند ميکشد و اينجاست که براي فرد آزادي از خيلي چيزها را به ارمغان ميآورد.