گروه تاريخي:بعد از دستگيري بابک حکام عرب در اينحدود قدرت زيادي بدست آوردند و نفوذ بيشتري يافتند. گرچه اينها بظاهر خطبه بنام خليفه ميخواندند ولي گاهي حکومت بالنسبه جداگانهاي داشتند و برخي بفکر استقلال و قدرت ميافتادند. چنانکه در همان ايام که بابک درصدد جانشيني جاويدان بود در سمت ديگر اردبيل اولاد »مرّ بن علي« پايههاي استقلال خود را استوارتر ساختند و طبق نوشته تاريخ »علي بن مرّ« در سال 210 هجري در نريز اعلام استقلال کرد ولي حکومتش دولت مستعجل شد و بيش از پنجسال دوام نيافت.پنجاه سال بعد از سقوط بابک نيز »محمد بن ابي الساج« حکومتي در اين نواحي بوجود آورد که در تاريخ بنام »الساجيه« معروف است. اولاد محمد بن ابي الساج با آنکه تا سال 325 هجري در اردبيل و بردع و مراغه حکمراني ميکردند با اينحال در اواخر کار قدرت زيادي نداشتند و خود را تابع حکومت بغداد ميدانستند. اين ضعف وقتي عارض آنان شد که »يوسف ابن ابي الساج« در جنگي که بسال 304 هجري در اردبيل با »مونس المظفر« نمود شکست خورده با جمعي از کسانش اسير گرديد و ببغداد برده شد. با ظهور سالاريان، اردبيل بار ديگر در مرکز تحولات جديد قرار گرفت و عزت و ذلتهاي متناوبي بر آن روي آورد.بطوريکه تواريخ ضبط کردهاند پس از حمله اعراب بايران و انقراض سلسله ساساني، سرزميني که بين سلسله جبال البرز و درياي خزر واقع است مدتها بتصرف اعراب در نيامد و چون حکومت مرکزي نيز از بين رفته بود از اينرو هر اميري در آن منطقه براي خود قدرتي فراهم ساخت و سازمان مستقلي بوجود آورد.قسمتي از اين نواحي »ديلمستان« خوانده ميشد و از لحاظ سختي و استحکام-طبيعي و دليري مردمانش شهرت داشت. در آنجا در اوايل قرن چهارم هجري از شخصي نام برده ميشد که او را »محمد بن مسافر« ميگفتند. او مرد جنگاوري بود.کمکم صاحب قدرت شد و دژ «شميران» را که در ناحيه «طارم» بود تصرف نموده حکومت وسيعي بنام «کنگريان» يا »مسافريان« ترتيب داد و قلاع ديگري در آنحدود بدست آورد.محمد سه پسر داشت که نام آنها را در تاريخ »مرزبان«، »وهسودان« و »صعلوک« نوشتهاند. او پسر بزرگ خود مرزبان را بحکومت قلعه طارم برگزيد ولي وهسودان نزد پدر در قلعه شميران باقي ماند. محمد مرد خشن و سختگيري بود. بدرفتاريهاي او موجب شد که وهسودان از شميران فرار کرده ببرادرش مرزبان در طارم پناه برد.پدر که درعينحال مرد دورانديشي بود نگران آن گرديد که مبادا اين دو برادر دست بهم بدهند و در حکومت او چشم دوزند و براي تصرف گنجهاي او بر وي شورش نمايند. اين بود که نامهاي بمرزبان نوشت و او را نزد خود فرا خواند.مرزبان خواست وهسودان را در طارم بگذارد و خود نزد پدر برود ولي او راضي نشد و گفت که در غياب او پدرش وسيله امراي محلي ويرا دستگير و معدوم خواهد نمود. مرزبان ناچار برادر خود را نيز همراه خويش گردانيد و بسوي قلعه شميران براه افتاد. قضا را در راه به پيکي برخوردند و از او نامهاي بدست آوردند که پدرشان به جانشين مرزبان در قلعه »طارم«نوشته و دستور داده بود که پس از خروج مرزبان وهسودان را دستگير کند و دژ را نيز نگهدارد و مرزبان را هم راه ندهد.اين نامه موجب حيرت آندو شد، بچارهانديشي پرداختند و چون شنيدند که محمد از قلعه شميران خارج شده بيکي از قلعههاي ديگر خود رفته است وارد قلعه شدند و داستان پيک و نامه پدر را، با مادر خود »خراسويه« در ميان نهادند و بهمدستي او دژ شميران را با تمام گنجينهها و اندوختههاي پدر تصرف کردند. محمد چون اين خبر بشنيد در کار خود حيران ماند و در آن قلعه که بود با تهيدستي و تنها بنشست.
گروه تاريخي:بعد از دستگيري بابک حکام عرب در اينحدود قدرت زيادي بدست آوردند و نفوذ بيشتري يافتند. گرچه اينها بظاهر خطبه بنام خليفه ميخواندند ولي گاهي حکومت بالنسبه جداگانهاي داشتند و برخي بفکر استقلال و قدرت ميافتادند.