عصر آذربایجان

گزارش خبر

جرقه پيروزي انقلاب اسلامي از کجا زده شد

جرقه پيروزي انقلاب اسلامي از کجا زده شد

1397/11/16

گروه تاريخي: ادامه گزارش هفته گذشته: شاه بخوبي از پايگاه اجتماعي و نفوذ روحانيون و قدرت آنان در بسيج توده ها آگاه شده بود. وي »از کمونيست ها و عناصر راديکال که در ميان دانشجويان رخنه کرده بودند يا جبهه ملي و گروهها و احزاب سياسي قديمي وحشتي نداشت. تنها مايه نگراني او ملاها بودند که آنها را کينه توزترين دشمنان خود مي دانست.« (1)

شاه نه تنها در جهت کاهش نارضايتي آنان اقدامي نکرد بلکه رفته رفته با بيانات و اقدامات خود بر انعطاف ناپذيري آنان افزود. به اين ترتيب اقدامات ضدمذهبي شاه روند موضع گيري علما را از انتقاد به عملکردهاي اشتباه وي، به مخالفت علني و مبارزه رو در روي طولاني مدت تغيير داد. ابتدا علما به عنوان پاسداران سنتها و ارزشهاي مذهبي به بسياري از عملکردهاي رژيم انتقاد مي کردند اما آنان در جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، رفراندوم انقلاب سفيد، کشتار واقعه 15 خرداد، کاپيتولاسيون، تبعيد امام، کنسرسيوم سرمايه گذاريهاي خارجي، جشنهاي شاهنشاهي، جشن هنر شيراز و تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي، به دشمنان آشتي ناپذير رژيم تبديل شدند. هرچند در روند مخالفت نوساناتي ديده مي شود، اما از سال 1342 به بعد پيوسته حالت فزاينده داشته است. با وجود آنکه شاه دهه 1350 را با جشنهاي شاهنشاهي که مظهر و نماد قدرت و مشروعيت سياسي وي بود، آغاز کرد و نيمه اول دهه را نيز بدون حادثه خاصي پشت سر گذاشت، اما از اواسط سال 1355 شاه تحت فشار افکار عمومي جهان مبني بر عدم رعايت حقوق بشر در ايران، از شدت اختناق و سرکوب را کاست و فضاي سياسي را باز نمود. البته در ايجاد فضاي باز سياسي علاوه بر تحولات بين المللي (مانند پيروزي کارتر در انتخابات رياست جمهوري امريکا) تحولات اجتماعي، سياسي جامعه و وضعيت جسماني خود شاه نيز مؤثر بوده است (2) . هرچه شاه در تداوم سياست جديد خود مبني بر رعايت حدود فضاي باز سياسي پيشتر مي رفت مخالفان سياسي رژيم اعم از نيروهاي مذهبي و ملي يا چپي ميدان و فرصت بيشتري براي فعاليت پيدا مي کردند. محافل، مساجد، تکايا و هسته هاي حزبي به کانونهاي علني مخالفان سياسي رژيم - از جمله روحانيون و روشنفکران - تبديل شد. در دوران اوج گيري مبارزات مردمي عليه رژيم شاه، چند حادثه به گسترش دامنه مبارزات و تعميق آن کمک مؤثري کرد. سخنراني روشنفکران در انجمنهاي ادبي، نامه هاي سرگشاده آنان، اعلاميه هاي علما در مخالفت با عملکرد شاه و تظاهرات دانشجويان ايراني در امريکا به هنگام مسافرت شاه به آن کشور و مهمتر از همه رحلت مشکوک آيت الله مصطفي خميني در اول آبان 1356 بود. رحلت ايشان موجي از انزجار از رژيم در نزد پيروان امام ايجاد کرد. زيرا آنان رژيم و در نهايت شاه و ساواک را مسئول اصلي قتل معرفي مي کردند. البته چنين تحليلي مبتني بر عملکردهاي نادرست ساواک در قتل مرموز چهره هاي مخالف در گذشته بوده است. چنين ذهنيتي نيز با رحلت مشکوک جهان پهلوان تختي - ديماه سال 1347 - و دکتر علي شريعتي - خرداد سال 1356 - در مردم پيدا شده و رحلت حاج آقا مصط في به آن تشکيک دامن زد. مجلس ترحيم ايشان در شهرهاي مختلف ايران بويژه تهران و قم - در فضاي باز سياسي - به مجلس تجليل از امام خميني(ره) و کانون مخالفت علني با رژيم تبديل شد. اين نوع مجالس ترحيم نه تنها از طرف روحانيون بلکه از جانب نيروهاي روشنفکر مخالف نيز برگزار گرديد. (3) در واقع اين مجالس ترحيم عامل وحدت بخش نيروهاي مخالف در سرتاسر کشور شد و اين مهم را به مخالفان سياسي فهماند که از کانونها و راهکارهاي سنتي، که رژيم تسلط بسيار کمي بر آنها دارد، بهتر از احزاب سياسي و قانوني مي توان به اهداف خود نزديک شد. به علت کارآمد نبودن راهکارهاي رسمي و نهادهاي قانوني و سياسي براي ابراز مخالفت، برتري نهادهاي سنتي برجسته نمود و به کارگيري آن توسط روشنفکران، سبب گسترش دامنه نفوذ دست اندرکاران و گردانندگان چنين نهادهايي شد. به طوري که در يکي از مجالس ترحيم مصطفي خميني در تهران عنوان »امام « توسط واعظ مجلس، حسن روحاني، براي اولين بار به رهبر در تبعيد نهضت، داده شد. (4) اين عنوان اندکي بعد به بارزترين مشخصه رهبري امام خميني(ره) تبديل شد. امام خميني(ره) رهبر در تبعيد نهضت، که با هوشياري و تيزبيني ويژه خود مسائل ايران و تحولات بين المللي را دنبال مي کرد، به محض بروز شکاف بين رژيم شاه و حاميان خارجيش و ايجاد فضاي باز سياسي و تشديد بيماري شاه، با پيامهاي پي در پي خود مردم را به هوشياري و استفاده از فرصتهاي پيش آمده دعوت مي کرد. ايشان به خوبي مي دانستند که فشارهاي بين المللي، موقتي و گذراست و مسافرت شاه در آبان ماه 1356 به امريکا و ديدار جيمي کارتر رئيس جمهور دموکرات امريکا از ايران در دي ماه همان سال به قوت اين تحليل امام مي افزود. سخنراني ستايش آميز کارتر از رهبري شايسته شاه در ايجاد »جزيره ثبات در يکي از پرآشوبترين نقاط جهان «نه تنها مخالفان سياسي داخلي رژيم بلکه حتي تحليل گران سياسي خارجي را مبهوت ساخت (5) زيرا کارتر موقعي اين مطالب خلاف واقع را مي گفت که خود بهتر از همه به واقعيتهاي سياسي جامعه ايران آگاه بود. همه اين داده ها تحليل امام را از فضاي باز سياسي به عنوان يک فرصت، بخوبي نمايان مي سازد. رحلت آيت الله مصطفي خميني در چنين زماني براي امام و پيروانش »الطاف خفيه خداي تبارک و تعالي « بوده است. (6) زيرا اين واقعه، سبب بروز بسياري از تحولات سياسي بعدي شد. شاه با اطمينان از حمايت امريکا، مبارزه علني خود را با روحانيون - انعطاف ناپذيرترين دشمنان خود - آغاز نمود. هرچند وي در فرصتهاي پيش آمده از موضع گيري عليه نيروهاي مذهبي کوتاهي نکرده بود، اما رحلت آيت الله مصطفي خميني، نفوذ اجتماعي و سياسي علما را بار ديگر به معرض نمايش گذاشت و تعلل را در مبارزه با روحانيون، براي شاه جايز نساخت. احسان نراقي به نقل از يکي از مسئولان ساواک مي گويد: پس از اينکه آسيد مصطفي خميني در نجف فوت شد و اين جريان وسيله اي شد که در ايران مجامع ترحيم مرتبا تشکيل بشود. خلاصه عدم رضايت سياسي به اين قسم، خودش را بيان مي کرد که شاه را از اين بابت خيلي عصباني کرده بود اين جلسات و مجالس ترحيم. در اين بين ياسر عرفات يک تلگراف تسليتي به آقاي خميني در نجف مخابره مي کند آقاي خميني در جواب به ياسر عرفات مي گويد که درد و محنت من روزي پايان مي گيرد که ملت ايران از شر اين آدم جابر مثلا فارغ بشود، راحت بشود اين مسئول ساواک به من گفت نصيري [رئيس ساواک] اين متن را برده بود براي شاه، به شاه نشان مي دهد و شاه مي گويد حالا ديگر بايد جنگ را علني کرد با روحانيون به خصوص با آقاي خميني، برويد يک مقاله تهيه بکنيد. (7) به اين ترتيب چند ماهي از واقعه رحلت فرزند امام نگذشته بود که رژيم اشتباه سياسي تاريخي خود را مرتکب شد که اين اشتباه نقطه عطف ديگري در تعميق و گسترش نهضت اسلامي شد و آن چاپ مقاله توهين آميز »ايران و استعمار سرخ و سياه « به قلم رشيدي مطلق بوده است. (8)
*تحليلي بر مقاله »ايران و استعمار سرخ و سياه «
مقاله مزبور، به مناسبت روز کشف حجاب و نزديکي سالگشت انقلاب سفيد در17 ديماه 1356 در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر شد. محتواي مقاله درباره انقلاب شاه و مردم و معرفي مخالفان آن تحت عنوان عوامل «استعمار سرخ و سياه » بوده است. نويسنده سعي کرد رابطه نامرئي بين آن دو استعمار را روشن کرده و به مردم معرفي کند. نگارنده مقاله در عين حال که آگاهانه روحانيون را به عنوان ارتجاع سياه، مورد توهين و حمله قرار داده بود; آنان را عاملي در دست مالکان، براي ايجاد مشکل در راه پيشبرد انقلاب سفيد و ناپايدار ساختن ثبات سياسي کشور معرفي کرده است. اما به طور زيرکانه سعي نموده خط فاصلي بين روحانيون تندرو مخالف با روحانيون طرفدار رژيم و محافظه کار بکشد و با معرفي عده معدودي از آنان به عنوان مخالفان اصلاحات، اختلاف درون گروهي روحانيون را برجسته ساخته و از همبستگي گروهي آنان ممانعت به عمل آورد. مؤلف مقاله، امام خميني(س) را جزء معدود علماي مخالف ذکر کرده و در ريشه يابي علل مخالفت، ايشان را وابسته به »مرکز استعماري انگليس « مي داند. يعني همان توهمي که شاه را تا پايان حياتش همراهي کرده و انقلاب را ناشي از درافتادن وي با قدرتهاي بزرگ مي دانست. به هر حال، مقاله با مطالب اهانت آميز سعي کرده نفوذ اجتماعي و سياسي امام خميني(س) را در بين توده ها تضعيف ساخته و از بين ببرد. در قسمت پاياني مقاله، ضمن معرفي امام به عنوان عامل اصلي واقعه 15 خرداد، از مفاد يک گزارش خبري مبني بر ورود يک عرب به نام محمد توفيق القيسي با يک چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد به ايران و دستگيري وي خبر مي دهد و همچنين مصاحبه مطبوعاتي نخست وزير وقت را نيز شاهدي بر آن ذکر مي کند. ورود فرد عرب در جريان واقعه 15 خرداد، از جانب مقامهاي رسمي و روزنامه هاي دولتي در سطح گسترده مطرح شد اما از آن زمان تا سال 1356 يعني به مدت 14 سال مساله مسکوت گذاشته شده بود و حتي رژيم درصدد اثبات آن با دلايل و شواهد متقن و مستدل نيز برنيامد. خلاصه کلام اينکه، هيچ کدام از قسمتهاي مقاله بر بنياد اسناد محکمه پسند و مسئول، بنا نشده بود بلکه مجموعه اي از ذهنيات ناشي از »تئوري توطئه « بوده است که بعدها شاه قسمتهاي عمده آن را در کتابش »پاسخ به تاريخ « تکرار نمود. به گزارش عصرآذربايجان به نقل از مشرق، در مورد نويسنده مقاله بين صاحب نظران اتفاق نظر وجود ندارد. با اين همه بر سر اينکه احمد رشيدي مطلق، اسمي مستعار است تقريبا از همان روزهاي اول وحدت نظر وجود داشت. در فهرست احتمالي نويسندگان اسامي داريوش همايون (وزير اطلاعات و جهانگردي کابينه جمشيد آموزگار)، فرهاد نيکوخواه، (9) پرويز نيکخواه، اميرعباس هويدا، ساواک ديده مي شود. (10) اما اين نظر که »با توجه به شکل حکومت پهلوي و سلسله مراتب تصميم گيري در رژيم چنين تصميمي بايد از طرف شخص شاه يا ساواک يا هيات دولت اتخاذ شده باشد و اينکه چه کسي اين تصميم را گرفت، اهميتي ندارد« پذيرفتني مي نمايد. زيرا ساواک بر مطبوعات نظارت کامل داشت و بدون اجازه آن سازمان، مطالبي به اين مهمي امکان چاپ نداشت.

منبع :

نظرات کاربران

    بازگشت به ابتدا صفحه

ارسال نظر

اخبار مرتبط

جرقه پيروزي انقلاب اسلامي از کجا زده شد

جرقه پيروزي انقلاب اسلامي از کجا زده شد
خروج

گروه تاريخي: ادامه گزارش هفته گذشته: شاه بخوبي از پايگاه اجتماعي و نفوذ روحانيون و قدرت آنان در بسيج توده ها آگاه شده بود. وي »از کمونيست ها و عناصر راديکال که در ميان دانشجويان رخنه کرده بودند يا جبهه ملي و گروهها و احزاب سياسي قديمي وحشتي نداشت. تنها مايه نگراني او ملاها بودند که آنها را کينه توزترين دشمنان خود مي دانست.« (1)

سایر اخبار این موضوع

پربازدیدترین خبرها

پرتفسیرترین خبرها