عصر آذربایجان

گزارش خبر

وقتي تاريخ زبان به سخن مي گشايد

گزارش//

1395/04/14

گروه گزارش: حدود 100 سال پيش! 9 زن بنا به دلايلي در گور دسته جمعي دفن مي شوند، تا امروز تبديل به بخشي از تاريخ شوند. تاريخي که فعلا رمزآلود مانده است.

گروه گزارش: حدود 100 سال پيش! 9 زن بنا به دلايلي در گور دسته جمعي دفن مي شوند، تا امروز تبديل به بخشي از تاريخ شوند. تاريخي که فعلا رمزآلود مانده است.
زمان خوب مي داند، چطور حافظه آدميان را پاک کند، بسته به اينکه چه اتفاقي، در چه ابعادي رويداده است، زمان دست به کار مي شود و کم کم همه چيز را از يادها مي برد، اما وقايع تاريخي هميشه هم مغلوب زمان نيستند،گاه يک کوزه سفالي، گاه يک سند تاريخي و گاه کشف يک جسد مي تواند، بهانه اي باشد براي يادآوري مجدد تاريخ.  بعد از کشف گور دسته‌جمعي 9 زن در شهر کلور در نزديکي گورستان قديمي شهر از توابع خلخال بود که تمام توجه ها دوباره به سمت 100 سال قبل بازگشت. 100 سالي که حالا تنها در کتاب ها مي توان يافت و احتمالا در چند همايش رسمي.
بعد از اين کشف اتفاقي اين گور دسته که مشخص شد، همه اجساد زنان جوان هستند  برخي احتمالات مطرح شد؛
به عقيده مديرکل ميراث فرهنگي اردبيل محتمل‌ترين حدس اين است که اين گور يک گور موقت بوده و اجساد به صورت امانتي در آن قرار گرفته‌اند و در ادامه قرار بوده به جاي ديگري منتقل شوند، البته موضوع گور موقت فقط و فقط يک احتمال است و ممکن است اين اجساد به دليل بيماري‌هاي همه‌گيري از جمله وبا يا طاعون به خاک سپرده شده‌اند.
کريم حاجي زاده تأکيد مي کند: قرار است نمايندگان دو پژوهشگاه حفاظت و مرمت و باستان‌شناسي به محل مراجعه کنند و به لحاظ سال‌يابي و علت فوت اين گور دسته‌جمعي مورد بررسي قرار گيرد که طي اين بررسي‌هاي علمي دليل مرگ عادي يا غيرعادي را مشخص خواهد شد و حتي اگر بر اثر حادثه يا جنگ ضربه‌اي به پيکره اين افراد وارد شده از طريق استخوان آن ها قابل شناسايي است.
به هر حال گذشته از تمام گمانه زني ها در مورد اين گور دسته جمعي و تا قطعي شدن اسرار آن بد نيست، حالا که دريچه اي از گوشه_اي از تاريخ آذربايجان باز شده است رويدادهاي 100 سال قبل را مروري دوباره کنيم.   1296- 1298هجري شمسي؛  مردم ايران و به طور اخص آذربايجان به يکباره با قحطي بزرگي مواجه شدند، و تعداد زيادي از هموطنان ما تسليم مرگ شدند. طبق اسناد تاريخي موجود در سازمان اسناد ملي ايران، قبل از 1914(1292 هجري شمسي) نشانه‌هايي از بروز خشکسالي در بيشتر نقاط کشور مشاهده شده بود.  از طرف ديگر همزمان بسياري از انبارهاي دولتي که غلات ذخيره کرده بودند، دچار حمله حشرات و آفت شدند. بر اساس گزارشي که در اسفند 1292 از وزارت کشور به رئيس الوزرا مي‌رسد به رئيس دولت گفته مي شود، چه نشسته‌ايد که زارعان با ديدن اين نشانه‌ها گندم‌هايشان را هر خروار 8 تومان به محتکرين پيش‌فروش کرده‌اند. اسناد نشان مي‌دهند که خيلي از اين غلات احتکار شده نه براي فروش گران‌تر در داخل که براي فروختن به تاجراني که از طريق انگليس‌ها در شهرهاي مختلف پخش شده بودند، نگهداري مي شد. محمد قلي مجد، در کتاب قحطي بزرگ مي نويسد:" در اين قحطي نزديک به 40%? (در برخي ديگر از منابع 25 درصد) از جمعيت ايران به سبب گرسنگي و سوءتغذيه و بيماري‌هاي ناشي از آن نابود شدند و مجد دولت بريتانيا را به دليل خريد گسترده غله و مواد غذايي در ايران وارد نکردن غذا از هند و بين‌النهرين، ممانعت از ورود غذا از ايالات متحده و اتخاذ سياست‌هاي مالي از جمله نپرداختن درآمدهاي نفت به ايران مسبب اصلي مي داند".
ناصردفتر روائي در كتاب اسناد و خاطرات خود در مورد قحطي عجيب در خلخال در بخشي از يادداشت هاي خود مي نويسد:" در بحبوحه قحط و غلاء، خروار سقط گندم به يكصد و پنجاه تومان به دست نمي آمد و علوفه حكم كيميا را پيدا كرده بود.
ضعف حال غارتگران به اندازه اي بود كه غالبا اسبهايشان تلف شده و آنچه نيز به نوعي نگهداري كرده بودند از ضعف و ناتواني قابل سواري نبوده اند و مدتي همانطور پياده غارتگري مي كرده اند تا سبزه و گياه تازه اندكي نمو نموده و اسبها را به حال آورند. اجمالا در همه صفحات خلخال و حوالي زنجان و ميانج هر كجا بز، گوسفند و چهارپاي چلاقي بوده و در هر خانه يك من آرد و يا يك مشت ارزني وجود داشته تا اوايل خرمن تازه به غارت مي بردند و هر بيچاره اي كه چند من برنج از گيلان با هزار جان كندن تحصيل و براي سد رمق زن و بچه بدبخت به پشت خود بار كرده و مي آورد و اميدوار بود كه چند روزي حيات فرزندان خود را با آن تامين خواهد كرد همين كه از خاك گيلان عبور مي كرد و به سرحد خلخال مي رسيد با كمال حسرت تسليم غارتگران مي نمود". وي در ادامه مي نويسد: " در اثر همين اوضاع بود كه در بهار به علت مجاعه مردم چون برگ و خزان روي هم مي ريختند اگرچه نگارنده در نتيجه توقف در رشت آن اوضاع جگر خراش را نديدم ولي از قراري كه تعريف مي كردند اگر اتفاقا كسي مي خواست در خلخال يك فرسخ مسافت را طي نمايد اقلا لاشه و استخوان بيست سي نفر مرده را در خط عبور خود مي ديد، چنانكه همان استخوان ها مدتها در معابر ديده مي شد. اجمالا آنان كه از بيچارگان در خلخال مانده بودند به همين حال جان سپردند و قسمتي نيز كه به نقاط مختلفه گيلان پناهنده شدند در اثر فقدان آذوقه و خوردن برگ و ريشه درختان و بدي آب و هوا و عارضه ناخوشيهاي گوناگون تلف و بعضا مردم يك قريه دويست سيصد نفري چنان پايمال شدندكه جز عده قليلي از آنها باقي نماند، چنانكه اكنون نيز همان قراء سكنه بسيار قليلي را دارند و كليه جمعيت خلخال را كه ارباب اطلاع قبل از مجاعه، بيشتر از دويست هزار تخمين مي كردند اكنون به موجب احصائيه سجل احوال بين هشتاد و نود هزار بيشتر نيست".   
لازم است اضافه کنيم اين برهه از تاريخ، مصادف با جنگ جهاني بود علي‌رغم اعلام بي_طرفي در جنگ از سوي حکومت ايران بخش‌هايي از ايران توسط نيروهاي روسيه و انگليس اشغال شده بود. ميروشنيکف درباره خسارات و ويراني‌هاي ايران در جنگ جهاني اول مي‌نويسد: "جنگ جهاني اول براي مردم ايران بداقبالي‌ها و مشقات بي‌شماري به همراه آورد. مناطق وسيعي در اثر جنگ تخريب شده، دهها هزار ايراني دچار قحطي شدند يا پس از بيماري مردند، بسياري زندگي خود را در اثر عمليات نظامي از دست دادند و يا خسارت ديدند. در نگاه به گذشته، حتي اکنون نيز سخت است بتوان گفت چگونه ايران مي‌توانست لطمه کمتري ببيند. دفاع از تماميت ملي در برابر دست‌اندازي‌هاي قدرتهاي بزرگ که هر کدام تسلط بر ايران را پاداشي در نبرد براي مستعمرات جديد و حوزه‌هاي نفوذ خود مي‌ديدند، ناممکن بود". احمد کسروي مي‌گويد:" در سال 1336 قمري 1297 شمسي) جنگ جهاني در ميان بود و گراني نيز پيش آمد و مي‌توان گفت يک سوم مردم از ميان رفتند و در آن سال در تبريز آشکارا مي‌ديدم که توانگران دست بينوايان نمي‌گرفتند و وقتي خويشان و همسايگانشان از گرسنگي مي‌مردند پروا نمي‌داشتند و مردگان از بي کفني روي زمين مي‌ماندند".
در ماه آوريل 1918 فروردين 1297 فرانسيس وايت دبير سفارت آمريکا از بغداد به تهران سفر مي‌کند. کالدول مي‌نويسد: " مفتخرا به ضميمه يادداشت دبير سفارت را که حاوي اطلاعاتي است که نامبرده طي سفر خود از بغداد به تهران گردآوري کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گيرد، ارسال مي‌کنم".  وايت وضع گرسنگي را چنين تشريح مي‌کند:" در سرتاسر جاده‌ها کودکان لخت ديده مي‌شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهايشان بيش از سه اينچ نيست و صورتشان مانند پيرمردان و پيرزنان هشتاد ساله تکيده و چروکيده است. همه جا کمبود ديده مي‌شود و مردم ناگزيرند علف و يونجه بخورند و حتي دانه‌ها را از سرگين سطح جاده جمع مي‌کنند تا نان درست کنند". نکته مهم ديگر شکل گيري جنبش مشروطه در ايران همزمان با حضور روزافزون بيگانگان در ايران بود. جنبشي که با آفت بزرگي به نام دخالت نمايندگان انگلستان و روسيه در امور داخلي کشور مواجه شد، چرا که جاسوسان و نمايندگان کشورهاي استعمارگر، با برنامه ريزي هاي قبلي و با هدف از بين بردن وحدت و يکپارچگي مشروطه خواهان، نهضت را به آفت گروه گرايي دچارکردند، چنانچه در اثر درگيري هاي حزبي و نزاع داخلي بين سال هاي 1285 تا 1290  تعدادي جان خود را از دست دادند.  قوع خشکسالي، قحطي، احتکار، شيوع بيماري هاي واگيردار مانند وبا، آغاز جنگ جهاني اول، حمله روس ها و انگليس ها به ايران و کشتار و جنايت_هاي روس ها در منطقه آذربايجان باعث شدند تا  سال در فاصله سال هاي 1280 تا 1298 ايران و به خصوص شمالغرب آن با چالش هاي فراواني مواجه شوند. پس در رابطه با گور دسته جمعي 9 زن در خوي بايد گفت، هيچ احتمالي دور از ذهن نيست؛ شايد قحطي باعث دفن يک جاي اين زنان شده، شايد جنگ، شايد بيماري و حتي شايد با توجه به اينکه هر 9 زن در هنگام مرگ جوان بوده اند، بتوان آن ها را قرباني جنايت هاي جنگي و بي عفتي روس ها به هنگام اشغال ايران دانست. به گزارش عصر آذربايجان به نقل از نصر، به هر نحو بايد منتظر جواب پژوهشگران و باستان شناسان باشيم تا پي به رمز اين گور دسته جمعي ببريم.

منبع :

نظرات کاربران

    بازگشت به ابتدا صفحه

ارسال نظر

اخبار مرتبط

وقتي تاريخ زبان به سخن مي گشايد

گزارش//
خروج

گروه گزارش: حدود 100 سال پيش! 9 زن بنا به دلايلي در گور دسته جمعي دفن مي شوند، تا امروز تبديل به بخشي از تاريخ شوند. تاريخي که فعلا رمزآلود مانده است.

سایر اخبار این موضوع

پربازدیدترین خبرها

پرتفسیرترین خبرها