سرماي سخت زنجان در اواخر پاييز و زمستانهاي قبل از 50 حکايتهاي ديگري داشت به ويژه هنگام غروب و بعد از تعطيل شدن مدرسه، ما بوديم و بازار گردي و بازي در کوچه و جمع کردن هيزم و چوب و هر چه سوختني و روشن کردن آتش و جمع شدن به دور آتش و آواز دسته جمعي » اَلو پيلو دان ياخچي دي«. و بعد از تاريکي هوا ديگر عزم خانه بود و دعواي مادر که ميگفت کجا بودي لباسهايت را در بياور، بوي »هيس« ميدهد.