اسطوره مرگ ندارد
1398/10/22
سرويس سياسي: حاج قاسم دوست داشتني بود و هست نه فقط بخاطر اراده آهنين و چهره مصمم و فرماندهي کم نظيرش، که بيشتر بخاطر »اخلاص و معنويت« اي که از جان پرنورش بيرون زده و در قلوب مومنان عالم رسوخ کرده است.
حال ما، حال بعد از ظهرهاي عاشورا است، حيرت و سرگشتگي! نه اشکي مانده براي گريستن و نه آهي براي کشيدن! چاره نيست الا انتظار وقت غروب و پناه بردن به زيارت عاشورا.گيرم که بخاطر شماتت دشمنان، پنهان کنيم بغض جانسوزي را که درون سينه مان شعله مي کشد، چه کنيم با آتشي که از چشمهايمان مي جوشد وقتي مي رسيم به: »و هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين صلوات الله عليه!«. اما بايد صبور بود و خسته نشد، بايد تاب آورد اين فقرات دردناک را تا رسيد به: »و ان يرزقني طلب ثارکم مع امام هدي ظاهر ناطق بالحق منکم!« که اميد مي دهد و آرام مي کند!
حال ما، حال همان پيرزن ترک زبان عشاير است که زانو زده مقابل عکس حاج قاسم و با زبان عاميانه اش، قربان و صدقه اش مي رود. مويه مي کند و شهادت سردار هميشه فاتح را باور نمي کند! حق دارد و حق داريم باور نکنيم، مگر سردار سليماني قهرمان ملي ما نبود؟! مگر او نبود که ايراني ها در سفر اربعين، پزش را به مسلمانان ديگر کشورها مي دادند و با ديدن شوق و محبت آنها نسبت به سردار سليماني، قند توي دلشان آب مي شد؟!
مگر حاج قاسم و يارانش نبودند که يک تنه مقابل داعشي که به اندازه چندين کشور اروپايي وسعت گرفته بود و آشکار و پنهان تحت حمايت آمريکاي جنايت کار در چندين کشور منطقه لنگر انداخته بود، ايستادند و با خون پاک خودشان ريشه اين جانيان حرامي را خشکاندند؟! حالا چطور رفتن چنين اسطوره اي را باور کنيم؟! مگر اسطوره ها هم مرگ دارند؟! مگر شهدا زنده نيستند؟! مگر مومن نيستيم به »بل احياء عند ربهم يرزقون«؟! پس حق دارد آن پيرزني که به عنوان نماد يک ملت داغدار چنين ناباورانه مويه مي کند!
حال ما، حال مريدي است که مراد خويش گم کرده باشد! حال امّتي که قلب داغ ديده اش را توي دست گرفته و دنبال سردار فاتح آن مي گردد! آنها که هنوز قلعه قلبشان از محبت سردار فتح نشده، کمي منصف باشند و يک نفر در بين همه ارتشها و ژنرال هاي جهان، شبيه او را بيابند و نشانمان بدهند! شبيه ژنرالي که بچه ها توي آغوشش احساس امنيت مي کنند. فرماندهي که نيروهايش براي ديدن و بوييدن و بوسيدنش له له مي زنند! سرداري که سربازها، عاشقانه ترين نمازهايشان را به او اقتدا مي کنند! صاحب منصبي که مردمش را عاشقانه به آغوش مي کشد و مي بوسد، به پاي مادران شهيد مي افتد و بوسه بر چادرشان مي زند! سرداري که خبيث ترين دشمنانش هم، روي حرف و وعده اش حساب مي کنند و به ايمان او اعتراف دارند، رزمنده اي که از جنگ بيزار است اما براي تامين صلح و آرامش در جغرافياي منطقه، ناگزير از جنگيدن است! بزرگ مردي که حتي در قنوت نمازش حواسش به گل دادن کودکي يتيم هست که مبادا دل داغ ديده اش رنجور شود!
ژنرال هاي خشک و خشن جهان امروز پيشکش، برويد سراغ بقيه آدم حسابي ها! يادمان نرفته عصبانيت پاپ کاتوليک ها که چطور دست آن زن ملتمس معنويت را مي کوبيد تا دست خودش را برهاند! به خدا خفه مي شوم از سنگيني اين تفاوت ها، کاش حاج قاسم اين قدر خوب و بزرگ نبود، کاش اينقدر دوست داشتني نبود تا مي شد به نبودنش عادت کرد!
حاج قاسم دوست داشتني بود و هست نه فقط بخاطر اراده آهنين و چهره مصمم و فرماندهي کم نظيرش، که بيشتر بخاطر »اخلاص و معنويت« اي که از جان پرنورش بيرون زده و در قلوب مومنان عالم رسوخ کرده است، نشانه اش هم اشک هايي که به هر بهانه ساده اي از چشم هاي خسته و شب زنده دارش جاري مي شد و يادمان مي آورد قصه »شيران روز و زاهدان شب« سربازان موعود را! حقا که بايد باليد به اسلام و انقلابي که توانسته چنين سرداران و فرماندهاني تربيت کند و براده هاي عواطف قلوب مستضعفان عالم را به سمت خود جذب کند!
به گزارش عصرآذربايجان به نقل از آناج، حال من، حال افسوس و شوق است.افسوس در فراق و شهادت سردار سليماني و شوق از تولد اسطوره «حاج قاسم» در تاريخ ايران زمين. بي شک اسطوره حاج قاسم در تاريخ اين سرزمين خواهد درخشيد و قصه لالايي مادراني خواهد شد که خسته اند از بي تابي و بي خوابي فرزندانشان! آن نگاه نافذ و آن لبخند مهربان، سربرگ درخشان صفحات پر افتخار تاريخ ايران عزيزمان خواهد شد تا آيندگان غبطه بخورند بر روزگار و احوال ما که فرصت داشتيم براي ديدن و بوييدن و بوسيدنش و نيز توفيق يافتيم براي انتقام گرفتن از دشمنان و قاتلانش! ان شاالله!
منبع :