موسيو انقلاب عليه انقلاب
1398/11/24
گروه تاريخي: نمايش موسيو، روايتي تاريخي از حوادث دوران مشروطه و اختلافات داخلي مبارزان قشون ستارخان است که ميتوان آن را به نوعي شکاف در داخل مجاهدان، سهمخواهي برخي مبارزان و انقلاب عليه انقلاب توصيف کرد. انقلاب مشروطه ايران شاهد حضور شخصيتهايي بود که از اقشار مختلف اجتماعي برخاسته و هريک در حد خود براي محو استبداد و برقراري حکومت مردمي جنگيدند و جان بر سر عقايد خويش نهادند؛ مرداني که بسياري از آنان نقشي تعيينکننده در پيروزي اين انقلاب داشتند، اما آنگونه که شايسته بود، معرفي نشدند و تنها در منطقهاي خاص نامشان محدود ماند.
نمايش موسيو، روايت قوس زندگي علي موسيو، معروف به دانته انقلاب مشروطه، است که با ايجاد مرکز غيبي و تشکيل گروه مجاهدان در تبريز، به عنوان مغز متفکر اين نهضت مردمي عمل کرد و با انديشه ها و برنامه ريزي پشت پرده، ايستادگي و پايداري مشروطه خواهان را در مقابل سلطنت طلبان دوه چي و سرخاب و نيز لشکر 40 هزار نفري دولتي رقم زد.
آنچه امروز بهعنوان حزب در ايران شناخته ميشود، اولين بار توسط تاجري روشنفکر از اهالي تبريز شکل گرفت؛ مردي که شناخت او از جهان، اراده و پاکباختگياش وي را به صف مجاهدان آزادي و رهبران انقلاب مشروطه در تبريز بدل کرد؛ کربلايي علي موسيو، يکي از رهبران جنبش آزاديخواهانه مردم در تبريز از مبارزان انقلاب مشروطه بود.علي موسيو، فرزند حاج محمدباقر تبريزي از بازرگانان محترم، آگاه و بافرهنگ تبريز بود که در محله نوبر اين شهر زاده شد و مانند پدر تجارت را پيشه خود قرار داد. او به زبانهاي فارسي، عربي و فرانسه تسلط کامل داشت و بهواسطه مسافرتهايي که به اتريش، قفقاز و استانبول کرده بود، شناخت خوبي از اروپا و بالاخص انقلاب کبير فرانسه داشت و با زير و بم اين انقلاب بهخوبي آشنا بود.
مشاهده اروپا و پيشرفتهاي آن سبب شده بود که علي موسيو همواره آرزومند ترقي ايران باشد؛ او در سفرهاي تجاري خود به قفقاز که گاهي مدتها طول ميکشيد با انقلابيون آن خطه آشنا شده و با آنان مشورت ميکرد؛ در يکي از اين سفرها بود که با نريمان نريمانف ملاقات کرد.
تسلط علي موسيو به زبانهاي متعدد و شناخت او از انقلاب فرانسه، توجه و احترام نريمانف را جلب کرد؛ نريمانف، آموزگاري اصالتا ايرانيتبار از اهالي تفليس بود که با مشاهده زندگي سخت مهاجران ايراني در 1900 ميلادي با همکاري چند عنصر آگاه، تشکيلاتي به نام کميته اجتماعيون - عاميون را در قفقاز سازماندهي کرد که برابري، آزادي و عدالت را شعار خود قرار داده بود.علي موسيو با تجاربي که داشت، ميدانست پيروزي قيام تنها در سايه داشتن نيروهاي ورزيده و سازماندهي شده ممکن و ميسر است که بتوانند با حکومت محمدعليشاه مقابله کنند؛ او که به کمک نوراللهخان يکاني و چند نفر از همدستانش کميته حزب اجتماعيون – عاميون تبريز را تاسيس کرده بود، به فکر افتاد تشکيلاتي مخفي را سازماندهي کند.
وي در سازماندهي تشکيلات بهويژه فعاليتهاي پنهانکارانه، نبوغ خارقالعادهاي داشت به همين جهت»مرکز غيبي« تبريز را بنا نهاد؛ اين مرکز براي عضوگيري در بدو امر افرادي از روشنفکران آزادانديش و زحمتکشان مستعد را جلب ميکرد و ضمن تماسهاي انفرادي که با آنها ميگرفت، اقدام به جذب افراد مناسب ميکرد.
حاج علي، ملقب به »موسيو« تاجري تبريزي بود که به دليل رفت و آمد زيادش به فرانسه به »علي موسيو« معروف شده است، او در اين نمايش، نقش فردي ميانهرو و عاقلي را دارد که به مجاهدان سفارش ميکند تا با انصاف مبارزه کنند، علي موسيو همان کسي است که دو پسرش در عاشوراي 1330 هجري قمري همراه با ثقهالاسلام به دار آويخته شدند.
نمايش»موسيو«، که به زبان ترکي آذري است، حاصل همکاري زوج هنري »اکبر شريعت« و »نازيلا ايرانزاد بنام« در مقام نويسندگي و کارگردان است که پيش از اين نيز دو نمايش موفق و پرمخاطب »زينب پاشا« و »آجي و کول« را در کارنامه هنري خود دارند.تجربه نشان داده است که هر اثر هنري بهويژه تئاتر و فيلم اگر سليقه مخاطب را شناخته و به آن احترام بگذارد و خود را از حشو و نشر اضافي برهاند، در هر مقطعي با استقبال مواجه خواهد بود و نمايش »موسيو« نيز در اين دسته جاي ميگيرد.از جمله نقاط قوت نمايش موسيو همنوايي تضادهاست؛ غم و شادي، خنده و گريه، خشونت و عطوفت که از مصاديق واقعي زندگي روزمره و تاريخي هستند در اين نمايش به خوبي در کنار هم چيده شده است؛ نمايش با شروعي آهنگين، موزيکال و کمدي و با تکيه بر نقل قولهايي عاميانه و در عين حال نمکين آغاز ميشود و اين نويد اجرايي زيبا را ميدهد و تماشاگر را ترغيب به نشستن در سالن ميکند.
از جمله مزاياي نمايش ادامه همکاري اکبر شريعت و نازيلا ايرانزاد بنام است که اکنون سالهاست به برندي در تئاتر آذربايجان معروف گشته و بياغراق ميتوان گفت هر جا نام اين دو بر سر نمايشي ميآيد، نيازي به تبليغ نيست چرا که اين دو زوج هنري پيش از اين با اجراي »زينب پاشا« شروعي بسيار خوب و اميدوارانهاي داشتند و مي توان گفت با اجراي زيبا و ديالوگهاي خوب و حساب شده، ره صد ساله را يک شبه پيمودند؛ زينب پاشا نه تنها نظر تماشاگران عام را به خود جلب کرد بلکه نامزد دريافت سيمرغ در جشنواره فجر نيز شد.
نمايش بعدي اين دو با عنوان »آجي و کول« اگرچه همچون »زينب پاشا« متني تاريخي نداشته و بالعکس نگاهي به زندگي به شدت ماشيني امروزي و گرفتار در چنبره مدگرايي داشت، و روايتگر بدبختي مردمان تيره روزي که فقط در زيرپاي زندگي ماشيني خرد ميشدند، است، بازهم تا حد زيادي نظر مخاطبان را جلب کرد.»موسيو« که ميتوان آن را تريلوژي (سهگانه) اکبر شريعت و نازيلا ايران زاد دانست، نمايشي تاريخي در بستر وقايع مشروطه است که ضمن وفاداري به مسايل تاريخي آن عصر و بيان حقايق آن دوران، زندگي عشق و عاشقي مردمان گمنام را که سرنوشتشان به مشروطه گره خورده است، را روايت ميکند.از ديگر مزاياي اين نمايش مي توان به نقش زنان در مشروطه و حوادث و رخدادهاي زمانه اشاره کرد که نويسنده بدون آنکه در دام گرايشات فمنيستي بيافتد، توانسته است با دادن نقشي مردانه به زن قهرمان گمنام داستان و دخالت دادن آن در مبارزه دوشادوش مردان به زيبايي به بيان حقايق تاريخي مشروطه بپردازد.
علي مسيو که در تمام طول نمايش همواره مردي متفکر، موقر و در عين حال مبادي آداب و مسلط به گفتار سنجيده نشان داده مي شود، تک جمله هاي قابل تاملي در طول نمايش بيان مي کند؛ وي با ابراز تاسف از چند صدايي و چند دستگي برخي از مبارزان و مشروطه چيان ميگويد: "آغاجي اوز ايچين نن قورد ييير" (کرم از خود درخت است) و نيز در لحظه اي که از رفتار برخي مبارزان مستاصل شده و ناگزير از کشتن آنان است، ميگويد: "جايي که دشمن هست، تفنگ کشيدن به روي دوست خيانت است".
اولدوز، دختري که خود را به نام شوکت جا زده و با پوشيدن لباس مردانه به جبهه مبارزان ستارخان پيوسته است، برادرش کريم را که از خون و جنگ ميترسد با خودش همراه ميکند؛ کريم فردي ساده لوح است که دل در گرو عشق »مارال« دارد و از نظر او هدف از مشروطه و جنگ براي بقاي آن رسيدن به صلحي پايدار و در نتيجه ازدواج با »مارال« است و تنها به عشق او مبارزه ميکند.در سوي ديگر »نائب خليل« مردي تنومند که در ابتدا به جوانمردي معروف بود، رفته رفته ياغي شده و گوش هر کسي را که از او حرف شنوي ندارد، ميبرد و با عناد و سرپيچي از فرمان «موسيو» مرتکب خطايي نابخشودني ميشود، او که خودش را بيش از حد قبول دارد، ميگويد: "دهان باز کنم، مردم سيل ميشوند و مشروطه، موسيو و مرکز غيبي را هم با خود ميشويند و ميبرند" ؛ نائب خليل معتقد است: "تا من هستم، ستار و باقر، خان نيستند".
»يوسف خزدوز« خطيب، نويسنده و از تئوري پردازان مجاهدان مشروطه است که او نيز با زياده خواهي و تکبر و پا را از گليماش فراتر نهادن، به سرنوشت نائب خليل گرفتار شد و بدعهدياش او را به کام مرگ کشاند.موسيو که مدام آرزو ميکرد کاش روزي برسد که سلاحها ساکت باشند و انسانها به جاي سلاحها حرف بزنند، مجبور به از ميان برداشتن برخي مبارزان نافرمان شد، اما اولدوز و برادر عاشق پيشهاش که جزو ياران باوافاي مشروطه بودند، به سرنوشتي گرفتار شدند که ديدن آن خالي از لطف نيست.
علي موسيو، مردي که با داشتن مکنت بسيار ميتوانست زندگي آرامي داشته باشد، جان و مال و فرزندانش را فداي آزادي کرد اما زهي تاسف که آن چنان که شايسته بود به تاريخ معرفي نشد.
محمد اردوبادي، محمد رضا قنبري، مهدي سمسماري، علي عباسپور، وحيد شيرزاد، مريم زارع، الهه بابايي، وحيد آقايي، سجاد گوزلي، تورج مختاري و علي صدقي در اين نمايش فولکلور و پرمحتوا که با وجود کمبود فضا و امکانات کم، بسيار حرفهاي کار شده است، ايفاي نقش ميکنند.
به گزارش عصرآذربايجان به نقل از ايرنا، مردم تبريز سرنوشت غمانگيزي داشتند. آنها پس از 11 ماه جنگ، گرسنه به باغهاي اطراف شهر ريختند و از ريشه گياهان تغذيه ميکردند، اما هنوز آرامش به شهر برنگشته بود که روسيه تزاري که توانسته بود انقلاب 1905 در داخل کشور خود را خاموش کند، با کينهاي که از شکست نوکرش محمدعليشاه داشت، براي حفظ منافع خود نيروي عظيمي را روانه ايران کرد. ارديبهشت 1288 خورشيدي نيروهاي روسيه به جلفا رسيدند، اما با نيروي مبارزان تبريز به رهبري نوراللهخان يکاني روبهرو شدند. خانه ستارخان در محله اميرخيزي (اميرهقيز)، خانه علي موسيو در محله (دوهچي) و خانه ميرهاشمخان خياباني که بهعنوان مراکز تصميمگيري و تجمع انقلابيون مطرح بود، توسط روسها بهگونهاي با خاک يکسان شد که حتي نشاني از آن بهجا نماند. از ميان اين خانهها، تنها خانه حاج مهدي کناني (ابوالمله) باقي ماند که امروز با نام خانه مشروطه ايران به موزه تبديل شده است.
منبع :