شبهای سرد قطور و دستهای منتظر یاری
1398/12/13
شب که فرا میرسد، دلتنگیها در مناطق زلزلهزده قطور بیشتر میشود که بخشی از آن به خاطر کاهش دمای هوای و نامهربانی سرما با کودکان زیر چادر و بخش دیگر به خاطر تداوم پسلرزههاست.
قطور در 50 کيلومتري غرب خوي قرار دارد؛ اين بخش پس از زلزله 5.7 ريشتري صبح روز يکشنبه بيشتر در رسانهها شهرت يافت و قبل از آن شهرت چنداني نداشت و با وجود داشتن جاذبههاي گردشگري طبيعي، کمتر مورد توجه اهل رسانه قرار گرفته است؛ مردم اين بخش همچنان به رسيدگي نياز دارند تا شب ها و روزهاي سخت سرما و زلزله را پشت سر بگذارند.
براي رسيدن به قطور بايد از جادهاي سخت و کوهستاني و باريک که از يک طرف به رودخانه و از طرفي ديگر به کوه منتهي ميشود، عبور کنيد؛ جاده در قسمتي از مسير خود با خط راه آهن خوي- قطور- رازي موازي ميشود و با وجود استفاده از پلهاي هوايي و تونلهاي متعدد براي راه آهن، جاده قطور در برخي نقاط آن گاردريل هم ندارد.
در امتداد جاده رسيدن به قطور 2 روستاي زلزلهزده «مخين» و «حبش سفلي» نيز قرار دارد که برپا شدن چادرهاي امدادي در حاشيه اين 2 روستا و حضور نيروهاي امدادي از دور نمايان است.
به ورودي قطور که ميرسي، جاده و رودخانهاي که در امتداد هم کشيده است، 2 طرف شهر را از هم جدا ميکند و انگار در اين نقطه صفر مرزي هم قانون بالاشهري و پايينشهري وجود دارد و اگر جاده يکي از 2 سمت رودخانه را ادامه دهي به 2 منطقه کاملا" مجزا از قطور خواهي رسيد.
اما زلزله دوم خوي به بزرگي 5.9 ريشتر تفاوت چنداني براي 2 قسمت بالاشهر و پايين بخش قطور قايل نشد و در هر قسمت صاحبخانهها مجبور به ترک خانه شدند و خسارتهايي به بناي خانه و اسباب و اساسيه آنان وارد شد.
چادرهاي امدادي هلالاحمر و شخصي در 2 طرف رودخانه بنا شده و لولههاي بخاري نفتي از گوشه انتهايي خارج شده است که تا حدودي گرمابخش محفل مردم به شمار ميرود و برخي ديگر چادر را در حياط و گوشهاي در ميان خرابههاي زلزله برپا کردهاند.
کشيدن نايلون دور چادر و روشن کردن آتش مقابل ورودي که هم گرما بدهد و هم نور، خود به خود رهگذران را جذب خود ميکند و در اولين حلقه اين دورهمي به نزديک خانوادهاي چند نفري رسيديم که چادر بزرگ زمان ييلاق و قشلاق خود را در کنار جاده برپا کرده بودند.
خانواده جابر سلطاني از يک طرف شکرگزار بودند که هيچکدام از اعضاي خانواده آنان در اين زلزله فوت نکرده بود و از طرفي ديگر ناراحت و نگران از اينکه خانه و کاشانهشان ديگر قابليت سکونت ندارد.
اين خانواده عشايري 15 نفري داخل 2 چادر بزرگ بودند و گفتند: تاکنون هيچ خدمتي از نهادهاي امدادي دريافت نکردهاند که گويا به خاطر خاصيت کوچ آنان بوده است.
ساعت حدود 18 عصر است؛ روشن شدن چراغهاي کم سو، در ميان خرابههاي زلزله نشانههايي از زندگي و تداوم آن را در «قطور» نويد ميدهد اما امشب انگار آسمان خيال ديگري در سر دارد و سخاوتمندي آسمان اينبار دردي ديگر بر دردهاي مردم زلزلهزده «قطور» ميافزايد و گلولههاي سرد و بيرحم برف را نثارشان ميکند.
از ميان خرابهها خانوادهاي ديگر، چادري برپا کردهاند و قسمتي از وسايل و اسباب و اساس در داخل چادر و قسمتي ديگر در گوشهاي از حياط که زلزله، ديواري براي آن باقي نگذاشته بود، نگهداري ميکردند.
سيني چاي داغ و پرتقالهاي خوني داخل نايلون و پوستهاي انار، نشان ميداد که خانواده کاک «سليمان» همان گونه که دور بخاري نفتي حلقه زدند از خودشان پذيرايي کرده بودند و ما نيز دعوت آنان براي رفتن روي اين خوان سخاوتمندانه را رد نکرديم.
قسمت پاره شده چادر با نايلون ترميم شده و به همين امر نوري کمي به فضاي داخل چادر بخشيده بود اما در گوشهاي از اتاقک چادري اين خانواده، گهواره «آروين» يک ساله که در کنار آن خواهرش «پارميدا» و مادر حضور داشتند، مکان امن و گرمي براي اين 2 کودک خردسال ايجاد کرده بود که به هيچ زباني قابل توصيف نيست.
پاي صحبتمان با کاک سليمان با سوالي از وضعيت زلزلهزدگان باز شد او هم از توزيع ناعادلانه امکانات ناراضي بود و گفت: به بعضي از خانوادهها -که منظورش مسوولان بود- چندين چادر و وسايل گرمايشي دادند و به بعضيها هنوز چادر نرسيده است.
هنگام صحبت با کاک سيمان چند پسلرزه را احساس کرديم اما براي آنان امري عادي و معمول بود هنگامي که قصد خروج داشتيم صاحبخانه قسم خورد تا چاي و ميوه نخوريم اجازه رفتن به ما نميدهد و گفت: رسمي مهمانوازي نيست که شما اين موقع از اينجا برويد؛ بايد چاي و ميوه ميل کنيد.
صحبت ما با کاک سليمان طولاني شد و در ميان اعضاي خانواده دختر جواني بود که «طاووس» نام داشت و از اروميه براي کمک به خانوده کاک سليمان آمده بود.
«طاووس» گفت: اهل سلماسم و در اروميه دانشجوي رشته رواشناسي هستم، احساس کردم لازم است براي ابراز همدردي و دلداري دادن به قطور بيايم تا به خانواده خواهرم کمک کنم.
هنگام گفت و گو با «طاووس» تازه فهميدم در چنين مواقعي چقدر جاي مددکاران و روانشناسان براي ابراز همدردي و کاستن از بار رواني حادثه ديدهگان خالي است و کاش مسوولان امر به اين امر بيشتر توجه کنند.
آن طرف رودخانه نيز چند چادر هلالاحمر برپا شده بود و چند دستگاه خودرو سواري، باري و مينيبوس در کنار چادرها پارک شده بود و از روي تعداد کفشهايي که در مقابل درب ورودي چادرها گذاشته شده بود، ميتوانستي بفهمي که داخل هر چادر حدودا" چند نفر اسکان پيدا کرده است.
*تجمع تعدادي از اهالي قطور براي دريافت چادر
آن طرفتر و نزديکي هنگ مرزي قطور موضوع متفاوتتر بود و دسته 30 نفري از جوانان روستا که هر لحظه بر تعداد آنان افزوده ميشد، درخواست چادر بيشتر داشتند و از مسوولان ميخواستند چادر بيشتري به آنان بدهند.
در بين آنان مرد کهن سالي که عمامه به رنگ نارنجي داشت و از روي پوشش ميتوانستي بفهمي که به حج رفته است، گفت: براي اسکان خودمان چادر گرفتيم اما يک چادر کفايت نميکند و خانواده 10 نفري ما حداقل به سه چادر نياز دارد.
حاج «اسماعيل نژاد احمدي» افزود: تعدادي از دامها شامل 10 راس گوسفند و 2 راس گاو بر اثر ريزش سقف طويله تلف شدند و چندين راس بره و گوساله تازه متولد شده داريم که اگر مکاني براي آنها پيدا نکنيم، تلف ميشوند.
«بهروز حسنزاده» نيز گفت: بيشتر از يک چادر احتياج داريم؛ از شهرهاي مختلف از جمله کرمانشاه، مازندران، کردستان و ... چند محموله به قطور آمدهاست اما توزيع به کندي صورت ميگيرد.
سرانجام شهردار قطور هم به جمع اهالي پيوست و به عنوان نماينده اهالي براي مذاکره و توزيع بيشتر چادر به محوطه تجمع امکانات هلالاحمر رفت.
با همکاري يکي از اعضاي تيم واکنش سريع هلالاحمر مهاباد که در قطور حضور داشت، توانستيم وارد محوطه هنگ مرزي شويم؛ جمعي از اعضاي هلالاحمر مشغول جداکردن اقلام و پياده کردن چادر از ماشينهاي سنگين بودند.
محوطه به خاطر بارش برف و تردد خودروها، کاملا" گلي شده بود و چندين تخته پتوي خاکستري و نايلون در قسمتي از محوطه قرار داشت؛ 2 زن ميانسال هم براي درخواست اقلام امدادي با امدادگران حرف ميزدند.
تلاشهاي ما براي مصاحبه با امدادگران هلالاحمر و نيروهاي هنگ مرزي در خصوص اقدامات صورت گرفته بينتيجه ماند؛ تعدادي هم داخل خودروهاي سبک منتظر دستور و برخي هم در حال خوردن شام بودند.
در قسمت ورودي «قطور» مجتمع سلامت اين شهر نيز نمايان است اما به دليل زلزله و ترک برداشتن ديوارهاي آن تاحدودي بلا استفاده باقي مانده و در قسمت ورودي آن به شهروندان خدمات بهداشتي و درماني ارايه ميشد.
در مدت زمان حضور ما در اين مرکز يک پسربچه که از ناحيه مچ دست دچار سوختگي شده بود و يک مرد جوان که به هنگام آواربرداري زخمي بود، براي مداوا مراجعه کردند.
کمکم پاسي از شب گذشته بود و بارش برف و سرماي هوا هر لحظه ماندن در قطور را براي ما سختتر ميکرد و از طرفي ديگر ماموريت يک روزه ما در مناطق زلزله زده به پايان رسيده بود، پس به ناچار شبانه دل به جاده سخت و کوهستاني قطور زديم و برگشتيم.
اما اين پايان قصه نبود و مردم قطور و ديگر روستاهاي زلزلهزده آن همچنان در اين شبهاي سرد زمستاني منتظر ياري گرم ديگر هموطنان براي تامين وسايل گرمايشي، پتو و البسه گرم، وسايل بهداشتي و مسالح ساختماني هستند.
روز يکشنبه - چهارم اسفندماه - ابتدا منطقه «قطور» و سپس «زرآباد» خوي با زمينلرزه نسبتا شديدي لرزيد که اين امر در مجموع موجب مصدوميت حدود 104 نفر، بستري شدن 10 نفر، تلف شدن صدها راس دام، تخريب چهار هزار واحد مسکوني و وارد شدن خسارت جزئي به يکهزار واحد ديگر در روستاهاي خوي و سلماس شد.
امدادگران و مسوولان آذربايجانغربي بلافاصله پس از زلزله اول در ساعت 9:22 راهي منطقه «قطور» شدند و ارزيابي ميزان خسارت تا شامگاه همان روز ادامه داشت؛ تا اينکه در ساعت 19:30 زلزله نسبتا شديد ديگري به بزرگي 5.9 ريشتر «زرآباد» را لرزاند و خسارتهاي زلزله اول را دوچندان کرد؛ تا جايي که شبکه برق و مخابرات براي چند ساعت قطع شد اما در يک اقدام جهادي و پس از چند ساعت، زيرساختها دوباره در بامداد دوشنبه وصل شد.
زلزله دوم در «زرآباد» تنها چند مصدوم جزئي داشت اما تمرکز امدادگران و مسوولان بر روي آن موجب شد تا توزيع اقلام امدادي در بين زلزلهزدگان قطور به فرداي آن روز يعني صبح روز «دوشنبه» موکول شود که متاسفانه برخيها بلافاصله اين تاخير را در فضاي مجازي به حساب نقصان کار گذاشتند.
به گزارش عصرآذربايجان به نقل از ايرنا، اما امدادگران، مسوولان و حتي نيروهاي سپاهي و مرزباني که از نخستين ساعات پس از وقوع زلزله اول در منطقه حضور داشتند، از روز دوشنبه به بعد به صورت جهادي کمبودها را يکي پس از ديگري رفع کردند و بسياري از افراد مطلع اکنون بر اين عقيده هستند که دستاندرکاران ستاد مديريت بحران آذربايجانغربي در اين حادثه غيرمترقبه، سنگ تمام گذاشتند.
منبع :