تاريخ شفاهي جدي گرفته نشده است
تاريخ شفاهي جدي گرفته نشده است
1400/11/24
گروه فرهنگي: تاريخ شفاهي چند سالي است که در کشور ما مورد توجه قرار گرفته درصورتيکه بايد خيلي سال قبل از حافظه و خاطره مردم استخراج شده و ضبط و نگهداري ميشد.
گروه فرهنگي: تاريخ شفاهي چند سالي است که در کشور ما مورد توجه قرار گرفته درصورتيکه بايد خيلي سال قبل از حافظه و خاطره مردم استخراج شده و ضبط و نگهداري ميشد.
دنياي رمان و داستان، دنياي سيالي است که در فضاي فکري نويسنده در جريان است. خواننده داستان در اين فضا شناور ميشود، گاهي با ذهنيت نويسنده همراستا شده و به آن احساس نزديکي ميکند و گاهي هم نميتواند فضاي سيال و آنچه او آفريده است را درک يا با آن همذاتپنداري و کتاب را رها ميکند.
در اين شرايط نويسندگاني موفق ميشوند که اطلاعات خوبي از موقعيت زماني و مکاني زيستي خود داشته باشند، ذهنشان خلاق باشد و تخيلشان قوي و قلم رواني نيز داشته باشند و البته در کنار کار نوشتن بسيار نيز بخوانند در همه حوزهها. با اين اوصاف هادي حکيميان، نويسنده خوبي است. او که متولد سال 57 است، کتاب زياد نوشته که در ميان آنها چند رمان و داستان نيز ديده ميشود. ميتوان او را در زمره نويسندگان پرکار گذاشت. حکيميان رمانهاي »سرو بلند گوراب« و »پست طهران« را با موضوع انقلاب اسلامي نوشته و داستان »خواب پلنگ« را با موضوع ترور ناصرالدينشاه به دست ميرزارضا کرماني. از ديگر آثار او ميتوان به»برجناز«، »برج قحطي«» و »گل انارها را باد ميبرد« اشاره کرد. با اين نويسنده درباره نوشتن درباره تاريخ و انقلاب همصحبت شدم.
سفارشينويسي مثل سريدوزي است
حکيميان که اصالتي يزدي دارد در دانشگاه درس تاريخ خوانده. او در پاسخ به اين سوال که آيا اتفاقات تاريخي را ميتوان در فضاي دراماتيک و داستاني روايت کرد، ميگويد: مردم رمان و داستان را دوست دارند و آنها را ميخوانند. اين مختص ايران نيست. انقلابهاي بزرگ دنيا ازجمله انقلاب فرانسه و انقلاب شوروي بيشتر در قالب داستان و رمان بازگو شدهاند. براي همين هنوز هم خواننده دارند و منتشر ميشوند. درباره انقلاب اسلامي ايران هم به نظرم رمان و داستان قالبهاي خوبي است براي روايت اتفاقات تاريخي اما اينکه چقدر به اصل واقعه وفادار باشي بسته به شناختي است که نويسنده از آن مقطع تاريخي دارد و چه فرد يا ارگاني آن کتاب را منتشر ميکنند. مردم رمانهاي تاريخي که روان و سليس نوشته شده باشند را ميخوانند. شاهد اين استقبال رمانهاي تاريخي است که مرحوم ذبيحا... منصوري نوشته است.خيليها ميگويند که منصوري اصلا مورخ و تاريخشناس نبوده و پاورقينويس بوده و از اين حرفها اما نکته مهم اين است که کتابهاي او هنوز خواننده دارد و مقطعي از تاريخ را از نگاه او روايت ميکند که اتفاقا مردم دوست دارند. اگر مردم از نويسنده يا آثار او استقبال نميکنند، ايراد مردم نيست، ايراد در نويسنده است که نوشتن بلد نيست، شعاري مينويسد يا سفارشي. همه اينها ضربه ميزند به اصل کار. سفارشينويسي مثل سريدوزي است. نويسندهاي که سفارشي مينويسد، چندين شعار را در يک فرمول رايج داستاننويسي ميگذارد و کتابي که بايد مثلا در ششسال آن را تمام کند در ششماه مينويسد و تحويل ميدهد، بدون هيچ پژوهشي يا تحقيقي يا حتي اينکه براي نوشته خود قالب و فرم درست و باارزشي پيدا کند. مسلما چنين آثاري خواننده هم ندارد.
خردهروايتهاي جذاب
لازمه نوشتن رمان تاريخي اين است که نويسنده به همه شرايط آن دوران واقف باشد، نهتنها رخدادهاي تاريخي و تقويمي بلکه به شرايط زيستي آدمها، سبک زندگيشان و حتي سبک صحبتکردنشان. داستان کتاب پست طهران از بهمن 41 شروع ميشود و 28 مرداد 42 تمام ميشود. من ميدانستم که آن سالها مثلا ماشين پيکان نبود.
بسياري از مارکهايي که در دهه 50 وارد بازار ايران شد، هنوز وارد نشده بود و مردم از واژهها و کلماتي استفاده ميکردند که الان شايد براي عموم مردم قريب باشد اما من بهعنوان نويسنده موظفم آنها را رعايت کنم چون قصهام در آن مقطع تاريخي روايت ميشود. حافظه تاريخي مردم کوچه و بازار ميتواند به نويسنده بسيار کمک کند. براي همين نويسنده بهخصوص نويسنده آثار تاريخي بايد مدام در ميان مردم باشد و با آنها همصحبت شود و از حافظه تاريخي آنها استفاده کند.
در همين کتاب پست طهران، شخصيتي وجود دارد بهنام جابر که يک اسبسفيد دارد، اسب در رخدادهاي قصه موثر است. اسب جابر روز 28 مرداد با شليک ماموران کشته ميشود و اسبش نيز. اين واقعه سند تاريخي دارد و من از يک پيرمرد آن را شنيدم، پيرمردي که در بازار اوراقفروشان تهران کار ميکرد، اتفاقات آن روز را با چشم خود ديده بود. مرد جواني که اسبي سفيد داشت و هردو کشته شدند. من اين اتفاق را به خردهروايتي در داستان تبديل کردم. اين رويداد شايد ثبت تاريخي نشده و سند ندارد اما در حافظه مردم وجود دارد به شکل خاطره که به آن ميگويند تاريخي شفاهي.
اما و اگرهاي تاريخ شفاهي
تاريخ شفاهي چند سالي است که در کشور ما مورد توجه قرار گرفته درصورتيکه بايد خيلي سال قبل از حافظه و خاطره مردم استخراج شده و ضبط و نگهداري ميشد. مثلا همه آنهايي که واقعه مهم مسجد گوهرشاد را با چشم ديدهاند الان ديگر از دنيا رفتهاند و همه ديدهها و تجربياتشان هم با خودشان به خاک سپرده شده. يا آدمهايي که در جريان ملي شدن صنعت نفت بودند و خاطرات زيادي از آن دوران دارند. تاريخ شفاهي براي نويسندهها و فيلمسازان ميتواند منبع سوژه خوبي باشد. البته اين را هم بگويم کساني بايد وارد حوزه تاريخ شفاهي شوند و با آدمها گفتوگو کرده و خاطرات آنها را ثبت و ضبط کنند که به تاريخ اشراف داشته باشند و متوجه شوند که فرد بازگوکننده خاطره چه زماني واقعيت را ميگويد و چه زماني دروغ ميگويد و از خودش آسمان و ريسمان ميبافد.
جاي خالي اقتباس در سينما
کتابي نوشتهام به نام »باد سرخ« درباره عمليات مرواريد که يکي از مهمترين عملياتهاي دوران دفاع مقدس بود. به گزارش عصر آذربايجان به نقل از ايسنا،اين کتاب را براساس خاطرات دريادار ناصر سرنوشت نوشتم.يکي از بازماندگان عمليات مرواريد که دو روز و يک شب با يک افسر عراقي در دريا شناور بوده. به نظرم خاطرات شفاهي منبع سوژه هستند، هم براي نويسندهها و هم براي سينماگران اما بين ادبيات و سينما و تلويزيون کشور ما فاصله زياد است و اقتباس در سينماي ما به دهها دليل خيلي کمرنگ است در حالي که ادبيات ميتواند سينما را تقويت و متنوع کند. کاري که در همه دنيا هم انجام ميشود.
منبع :