نقش بيبديل رسانه در فراگيري آموزشهاي سواد رسانه
نقش بيبديل رسانه در فراگيري آموزشهاي سواد رسانه
1400/11/03
گروه فرهنگي: امروزه رسانه در حال تبديل شدن به يک نهاد اجتماعي تاثيرگذار در زمينههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي بوده و همين تاثير رو به رشد، توليد محتواي آموزشي و آگاهيبخش براي کاربران فضاي مجازي را اجتنابناپذير کرده است.
گروه فرهنگي: امروزه رسانه در حال تبديل شدن به يک نهاد اجتماعي تاثيرگذار در زمينههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي بوده و همين تاثير رو به رشد، توليد محتواي آموزشي و آگاهيبخش براي کاربران فضاي مجازي را اجتنابناپذير کرده است.
اگرچه برنامههاي گستردهاي در سطوح بالاي سياستگذاري رسانهاي و تصميمگيري بايد براي آموزش هاي فراگير سواد رسانه تدوين و اجرايي شود، اما از آنجايي که در کوتاهمدت بسياري از کاربران با ادبيات و محتواي سواد رسانه بيگانه هستند، روزنامهنگاران و افراد تاثيرگذار فضاي مجازي ميتوانند در اين زمينه پيشقدم شوند و شرايط را براي يادگيري و حتي آموزش گسترده مهيا کنند.
سواد رسانه بر اساس آنچه که صاحبنظران و کارشناسان بيان ميکنند، درک مبتني بر مهارت براي شناخت و تفکيک انواع رسانه و محتواي آنها بوده و داراي سطوح مختلف است و برخي از مقولههاي مربوط به آن که بيشتر جنبه عمومي دارد، ميتواند در رسانههاي مختلف ارتباط جمعي منعکس شود. تا جايي که کارشناسان نيز معتقدند که مطرح کردن برخي از مباحث عمومي سواد رسانه در رسانهها همچون قانون مکث، اجزاي پيام و اعتبار منبع، گامي در راستاي فراگيري آموزشهاي سواد رسانه است. بيشک برداشتها از يک محتواي رسانهاي بايد از سوي کابران محک زده شده و درک آنان به مهارت تبديل شود؛ بر همين اساس محتواي آموزشي رسانهها در ايجاد نگاه انتقادي و ارتقاي سطح سواد رسانه کاربران بيتاثير نخواهد بود. توجه به مهارتهاي مربوط به »فهم و تحليل رسانهاي« در رسانهها نيز موجب خواهد شد تا کاربران بدانند که تا حدودي بيشتر پيامهاي رسانهاي »ساختگي« بوده و هر رسانه داراي ويژگيها و نقاط قوت متفاوت و نيز يک زبان » ساختاري« منحصر به فرد است.
به ويژه آنکه پيامهاي رسانهاي به ويژه در کشورهاي اروپايي و آمريکايي و داراي نظامهاي سرمايهداري در بيشتر موارد براي اهداف خاصي چون کسب سود يا امتياز توليد ميشود و در بطن خود داراي ارزشهاي پنهان و ديدگاههاست؛ به اين معنا که براي هر رسانهاي، زاويه ديد و ارزشهاي خاصي وجود دارد. بايد توجه داشت که مردم از مهارتها، عقايد و تجارب فردي خود براي ساختن معاني پيامهاي رسانهاي استفاده ميکنند؛ به معناي ديگر انسانهاي مختلف از رسانههاي يکسان، پيامهاي گوناگون دريافت ميکنند اما بايد بتوانند در مواجهه با محتواي رسانه، رابطه اقتصادي و مناسبات مادي توليد محتوا را بفهمند و بتوانند آن را نقد کنند؛ بر همين اساس به نظر ميرسد يکي از کارکردهاي جديد رسانهها و ژانرهاي توليد محتواي رسانه اي از سوي روزنامهنگاران ميتواند معرفي »برساخت اجتماعي«به کاربران باشد.
آن دسته از سبکهاي زندگي مصرفي که در رسانهها ترويج ميشود و همچنين بازنماييها و کليشهسازيهاي منفي بايد از سوي کاربران درک شده و انديشه انتقادي در خصوص آن تقويت شود و روشنگري در اين زمينه بايد در زمان حاضر به محتواي رسانههاي ارتباط جمعي تبديل گردد.
فهم و نقد اهداف سياسي و ايدئولوژيک پنهان در محتواي رسانهها و فهم و نقد آثار و پيامدهاي اخلاقي، اجتماعي و فرهنگي محتوا نيز در رديف مهارتهاي تقويت انديشه انتقادي قرار ميگيرد و توليد محتوا در خصوص آن جزو ستونهاي مورد انتظار در رسانهها در هزاره سوم است.
تا حدودي همه کاربران فضاي مجازي امروزه بايد با قانون »مکث 30 ثانيهاي قبل از بازنشر پيام« آشنا شوند؛ کاربران بايد در قبال هر محتواي رسانهاي اين سئوال را از خود بپرسند که »از کجا معلوم؟« و حداقل 30 ثانيه در مورد آن بايد فکر کنند و نقش رسانهها در ترويج آن بيبديل خواهد بود زيرا از جنس همان جرياني محسوب ميشود که آموزش سواد رسانه را به الزام تبديل کرده است.
کاربران بايد بلد باشند که در مواجهه با هر محتوايي به پنج سئوال پاسخ دهند؛ اينکه »چه کسي اين پيام را توليد کرده است؟«، »چه تکنيکهايي براي جلب توجه من به کار گرفتهاند؟«، »افراد مختلف چگونه ممکن است برداشتهاي متفاوتي از پيام داشته باشند؟«، »چه شيوهاي از زندگي، ارزشها و چه زاويه ديدي در اين پيام القاء يا تمسخر ميشود؟« و در نهايت »چرا اين پيام ارسال شده است؟«
توجه به تفاوت برداشتهاي ديگران از پيام با برداشت فرد و ساير برداشتها نيز نخستين موضوعاتي است که بايد مورد توجه کاربران قرار بگيرد و رسانه يکي از اصليترين ابزارها براي متمرکز کردن کاربران روي اين موضوع محسوب ميشود.
کاربران فضاي مجازي در مواجهه با هر محتوايي بايد به اين چهار پرسش نيز پاسخ دهند؛ اينکه »چه شيوهاي از زندگي، ارزشها و چه زاويه ديدي در اين پيام القا يا تمسخر ميشود؟«، »اين پيام منافع چه کساني را تامين ميکند؟«، »چه بازنماييها و کليشههايي در اين پيام به کار رفته است؟« و »اين پيام چه اهداف سياسي يا فرهنگي را دنبال ميکند؟«. همچنين به اجزاي پيام و اعتبار منبع شامل اعتبار خبرگزاري و اعتبار علمي محتوا نيز بايد دقت شود و اين اصحاب رسانه، روزنامهنگاران و اينفلوئنسرهاي حقيقتجو هستند که ميتوانند در خط مقدم اين روشنگري قرار بگيرند.
علاوه بر آن به نظر ميرسد سواد رسانه امروزه يکي از اصليترين محورهاي نقش آموزشي رسانهها باشد و از آنجايي که توزيع اين آموزشها در همه شهرستانها يکسان نيست، رسانههاي محلي با کسب نظر از کارشناسان ميتوانند در اين زمينه نقش اساسي ايفا کنند.
پيوستن رسانههاي محلي به زنجيره آموزش سواد رسانه کشور ضمن بهرهگيري از نظر تخصصي کارشناسان، نه تنها نقش آموزشي آنها را تقويت خواهد کرد، بلکه جان تازهاي در کالبد نشريههاي محلي خواهد دميد. کتاب سواد رسانهاي نوشته »دبليو جيمز پاتر« و ترجمه »احسان شاهقاسمي«، عضو هيئت علمي دانشگاه تهران در ابتداي اين کتاب با عنوان »چرا سواد رسانهايمان را بيافزاييم؟«، اينگونه مينويسد که سواد رسانهاي توانايي شما را براي کنترل گستره وسيعي از پيامهايي که در مواجهههاي رسانهاي روزمره با آنها روبرو ميشويد، افزايش ميدهد.
»ما براي بقا در فرهنگ اشباع از اطلاعات، ذهنمان را روي حالت »خلبان خودکار« ميگذاريم تا خودمان را در برابر سيلي از پيامهاي رسانهاي که پيوسته با آنها روبرو ميشويم، حفظ کنيم؛ خطر اين پردازش خودکار پيامها اين است که به رسانههاي تودهوار کمک ميکند تا فرآيندهاي فکري ما را شکل دهد«.
منبع :