چالدران، شکست حماسي
چالدران، شکست حماسي
1400/12/01
گروه تاريخي: سال 893 شمسي جنگي سخت بين ارتش ايران و عثماني درگرفت؛ نبردي در منطقه چالدران آذربايجان که مردان ايران "شکستي غرور آفرين" رقم زدند؛ شکستي که وراي هزاران پيروزي در تاريخ حک شد.
گروه تاريخي: سال 893 شمسي جنگي سخت بين ارتش ايران و عثماني درگرفت؛ نبردي در منطقه چالدران آذربايجان که مردان ايران "شکستي غرور آفرين" رقم زدند؛ شکستي که وراي هزاران پيروزي در تاريخ حک شد.
در زمامداري چند صد ساله صفويان بر ايران، همواره خطر از جانب شمال غرب و سپاه عثماني احساس شد. نبردي که با پيروزي گاه و بيگاه دو طرف همراه بود، اما قصه اولين نبرد جنسش متفاوت است؛ اولين جنگ شايد ماندگارترين آنها باشد.
در سال 881 شمسي شاه اسماعيل اول صفوي توانست پس از نزديک به 900 سال سلسله سامانيان را منقرض و حکومتي يک پارچه در فلات ايران حاکم کند. حکومتي شيعي که از همان ابتدا رنگ و بوي اقتدار ايران باستان را با جنس ديگري از هنر و مذهب داشت. شايد همين احساس بود که عثماني را بر آن داشت تا آرامش را از همسايه شرقي خود سلب و با دستدرازي به اين سرزمين قدرت خود را ديکته و آن را تا شرق گسترش دهد.
عثمانيها اما نميدانستند که صفويان سوداي ديگري در سر دارند و حکومت جديد ايران با اين بادها نميلرزد. صفوي زير بار عثمانيان مغرور نرفت، آنها عاشق سرزمين ايران بودند و عاشقانه جنگيدند تا حماسهاي نظير چالدران رقم بخورد. صداي پاي سپاه 100 هزار نفري عثماني که از روز پاياني مردادماه شنيده شد بسيار بلند بود، اما آنقدر ترسناک نبود که سپاه 40هزار تني قزلباشان ترس به دل خود راه دهند.
صفويان رگ و ريشهاي ترک داشتند و قدرت گرفتن شاه اسماعيل اول همچنين حمايت صوفيان ترکمان شام و آناتولي ترس يک حکومت رقيب را به دل عثمانيها انداخته بود. آنها که در اوج قدرت و مشغول کشور گشايي در غرب بودند، اما صداي قرلباشاني شيعه مذهب در شرق ترس را به دلشان انداخت. شيعياني که در آناتولي و مناطق عربنشين تحت سلطه عثماني حامياني پيدا کرده بودند.
همان وقايع بود که سپاه سلطان سليم اول را به مرزهاي ايران کشاند. او سپاهي به روز و منسجم داشت که غرب و شرق از آن ميترسيدند. عثمانيها در آن زمان با سلاحهاي نوظهوري آتشين نظير توپ ميجنگيدند، پديدهاي که قزلباشان سپاه ايران با آن بيگانه بودند و با شمشير، نيزه و تير و کمان ميجنگيدند.
سليم سپاه خود را آماده و تجهيز کرد و به سوي ايران شتافت و در روز پاياني مرداد سال 893 به دشت چالدران رسيد. ايرانيها که به خوبي ميدانستند درگيري در دشت باز مترادف با شکست مطلق است، راه را باز گذاشتند. عدم آشنايي صوفي جوان (اسماعيل اول) باعث شد تا فرصت غافلگيري ارتش عثماني از دست برود و آنها آرايش دفاعي خود را کامل کنند. حالا سپاه عثماني به مناطقي مرتفعتر رسيده و جنگ آغاز ميشود.قزلباشان با صلابتي اولين حمله را آغاز ميکنند و جناح راست سپاه ايران جناح چپ ارتش عثماني را در هم ميکوبد و فرمانده آنها نيز کشته ميشود. اين شکست به حدي سخت بود که پس از آن سليم با تصور شکستي تلخ در پي گريز از کارزار است که تعداد زياد نفرات عثماني به دادش ميرسند.
سپاه عثماني به خود ميآيد و توپها آغاز به کار ميکنند، آنها مانند سدي سخت ديگر اجازه عرض اندام به سپاه ايران را نميدهند و ورق برميگردد. فرماندهان قزلباش گشته ميشوند و شاه جوان با همراهي چند قزلباش از مهلکه جان سالم به در ميبرد. سليم هم سپاه عثماني به دليل ترس از تله به آهستگي به پيش ميبرد و چند روز بعد وارد تبريز ميشود. اما شايد آنچه خون ايرانيان را به جوش ميآورد، افتادن درفش ارتش ايران به دست عثمانيها باشد.اگرچه در ابتدا تصور ميشد سپاه عثماني به راحتي قزلباشان را شکست ميدهد و ترکان سني بر ايران مسلط ميشوند، اما در نهايت پيروزي سخت و جانفشاني نيروهاي صفوي معادلات را بر هم زد. پيروزي هر يک از سپاهها در اين جنگ حاکم بر مسلمانان را مشخص ميکرد و برخي مورخان معتقدند اگر از چالدران پيروز خارج ميشد، تمام عثماني را فتح و قدرتي فراتر از تيمور لنگ به دست ميآورد.با نگاه منطقي پيروزي سپاه قزلباش صفويان در اين جنگ تقريباً غيرممکن بود، اما آنچه حيات ايران و صفويان را حفظ کرد، جانفشاني شهدا چالدران بود که با قدرت ايستادند و سليم جرئت پيشروي بيشتر نيافت. در نهايت عثماني مناطق کردنشين را تحت سيطره خود درآورد و تبريز را نيز گرفت که البته پس از مدتي مجبور به ترک آن شد.اگرچه با گذشت صدها سال از اين جنگ همچنان به عنوان يک "حماسه" ياد ميشود، اما اين شکست تاب اسماعيل را شکست. او بهترين قزلباشان خود را از دست داد، ديگر فرماندهي سپاه ايران را برعهده نگرفت و به افسردگي دچار شد. شاه صفوي شهدا را در کنار مقبره جد پدري خود يعني شيخ صفيالدين دين و در محلي که بعدها به "شهيدگاه" مشهور شد به خاک سپرد.
به گزارش عصر آذربايجان به نقل از ايمنا،شاه اسماعيل نميدانست در چالدران بذري کاشته که نوادگان او نظير شاه عباس بزرگ آن را در سالهاي بعد برداشت ميکنند. جنگهاي ايران و عثماني براي قرنها به طول انجاميد، اما حماسه چالدران و ياد و خاطره آن محرک صفويان بود. اين حماسه آنقدر اهميت داشت که بر نقاشي آن بر مهمترين بخش ديوار چهلستون، جايي که سفيران خارجي رفت و آمد داشتند، نقش بسته شود.
منبع :